-
زندگی همچنان ادامه دارد
شنبه 1 آذرماه سال 1393 09:39
امروز اولین روز آذر ماه سال نود و سهِ و زندگی همچنان ادامه داره و زمین می چرخه و هر کی به کاری مشغوله. آبان اتفاق خاصی نیفتاد. نه کلاسی نه مهمونی آنچنانی و نه بازدید از دوستی که یکم دلم وا بشه اما زمان گذشت و گذشت تا رسید به امروز. دیروز که رفته بودم سر خاک عزیز و دایی، یه جوون اومده بود سر خاک مادرش و داشت گریه می...
-
........
پنجشنبه 29 آبانماه سال 1393 10:08
زیر باران بیا قدم بزنیم حرف نشنیده ای به هم بزنیم نو بگوییم و نو بیندیشیم عادت کهنه را به هم بزنیم و زباران کمی بیاموزیم که بباریم و حرف کم بزنیم کم بباریم اگر، ولی همه جا عالمی را به چهره نم بزنیم چتر را تا کنیم و خیس شویم لحظه ای پشت پا به غم بزنیم سخن از عشق خود بخود زیباست سخن عاشقانه ای به هم بزنیم قلم زندگی به...
-
خانه باغ
یکشنبه 25 آبانماه سال 1393 09:25
خرید کردن یکی از دلمشغولی ها و سرگرمی های من است. اصلن زمانی که شیپیش در ته جیبم شلنگ تخته می اندازد و قدرت خرید ندارم انگاری یک نفر چنگ بر قلبم انداخته و دارد ریش ریشش می کند. 5 شنبه جهت تفریح آخر هفته با همشیره به مرکز خرید رفته بودیم و اول و آخر فروشگاه را بالا و پایین کردیم و آنقدرجنس در سبد کالا انداختم که حساب...
-
برای همه ی دوستانم
جمعه 23 آبانماه سال 1393 10:01
امروز را هر کجا که هستی برایت شادی، سلامتی، خنده و رنگ آرزومندم.
-
آدم های روی مُخ
سهشنبه 20 آبانماه سال 1393 09:55
آدم های خسته کننده هم آدمهای جالبی هستند. در کنار اونا بودن این خوبی رو داره که می تونی به خودت امیدوار بشی یا دست کم قدر لحظه هایی که با آدمهای دلچسب گذاراندی رو بیشتر بدونی و جالب تر اینجاست که دلچسب ترین آدم ها برای شما شاید برای دیگری خسته کننده ترین آدم ها باشند. یعنی عدالت در این زمینه رعایت شده و خود تو هم در...
-
در زندگی روز هایی هست
دوشنبه 19 آبانماه سال 1393 14:57
دنگ..،دنگ.. ساعت گیج زمان در شب عمر می زند پی در پی زنگ. زهر این فکر که این دم گذر است می شود نقش به دیوار رگ هستی من... لحظه ها می گذرد آنچه بگذشت ، نمی آید باز قصه ای هست که هرگز دیگر نتواند شد آغاز... سهراب سپهری یک روز هام داره سپری میشه، گاهی با فراز و نشیب زیاد و گاهی آرام و گاهی هم شاد شاد. سعی می کنم برای خوب...
-
درود
شنبه 17 آبانماه سال 1393 09:01
درود به شما حالم خوبه ممنون از همه ی شما بر می گردم ...
-
رنج و گنج
سهشنبه 6 آبانماه سال 1393 09:02
+ دو روزه بخیه ی دستم رو کشیدم ولی دکتر گفت زیاد ازش کار نکشم. دست چپم جورش رو خیلی این روز ها کشید و برام همه کار کرد. اصلن الان تسلطی که تو غذا خوردن با دست چپم دارم بیشتر از دست راستمه + این جمله اول صبحی خیلی چسبید: به دنبال فرصت باش نه امنیت. جای قایق در بندرگاه امن است، اما به مرور زمان کف آن خواهد پوسید. + هر...
-
........
یکشنبه 4 آبانماه سال 1393 14:50
ظهر یه روز بارونی باشه و تو باشی با یه دل بارونی تر که "کولی عشق" شهرام شکوهی طوفانی تَرِ ش کنه ... !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
-
عاقبت کدویی که ناخاسته(؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟) چیده شد!!!!!!!!!
شنبه 3 آبانماه سال 1393 13:13
دیروز که رفته بودیم داهاتمون، خاهر کوچیکه زُل زده بود به باغ یکی از آشنایان که ما می شناختیمش اما اون نه. بهش گفتم به چی زل زدی؟ میگه به بار کدو ش گفتم غمت نباشه الان یکی برات میگیرم. با خانومه کلی احوالپرسی کردم و درنهایت بهش گفتم: خدا برکت باغتون رو زیاد کنه. ماشالله چه کدو هایی آورده و بعد ازش خداحافظی کردم و گاماس...
-
شکی ندارم
شنبه 3 آبانماه سال 1393 10:00
دنیا رو آدم های حقیر نساختند بلکه آدمهایی ساختند که با مهر، صداقت، بزرگی و یکرنگی و .... جلوی حقارت رو گرفتند... برای همینه که زندگی هنوز ادامه داره.
-
مرور مهر ماه
چهارشنبه 30 مهرماه سال 1393 22:22
تا ساعتی دیگه مهر ماه من تموم میشه اما امیدوارم مهر من تموم نشه. مهر ماه رو با سرماخوردگی و گرفتگی شدید صدا شروع کردم. تا حالم خوب شد روز بعد از تولدم دستم رو بریدم. به هیچکدوم از برنامه های کلاسی م نرسیدم. اومدیم شرکت جدید و بعد مدتها همکارانم رو دیدم هوای پاییزی عالی روز های خوب بارونی گوش کردن فایلهای محمد رضا...
-
چهارشنبه ی دل انگیز
چهارشنبه 30 مهرماه سال 1393 13:10
پیمانکار ساختمانی شرکت به بدترین نحو ساختمان رو تحویل مدیریت داده. کلن همه ی وسایل به کار رفته در ساختمان از نوع پایین و بُنجُل و نامرغوب هست که تا هر طرفش رو دست میزنی طرف دیگه ش در میره. بعد رییس خدمات اداری مون هر بار میشینه میگه اینجا خیلی خوشگل شده. زمین شرکت اونقدر فضا و وسعت داشت که میشد اتاقهای اداری با...
-
شرکت جدید
دوشنبه 28 مهرماه سال 1393 09:30
سه روزه تو شرکت جدید مستقر شدیم. نت شرکت به شدت زاغارته اما مکان شرکت فوق العاده عالیه. خوش آب و هوا و نزدیک به دریا. هر روز نیم ساعت زودتر از خاب بیدار میشم و نیم ساعت دیرتر میرسم خونه چون فاصله ی خونه تا شرکت یکساعته. مسیر رفت و برگشت بشدت حال خوب کنه. امروز هم داره بارون میاد که یه روز خوب و عالی داشته باشم. اتاقم...
-
اسباب کشی یعنی از قدیمی ها دل بکنی
پنجشنبه 24 مهرماه سال 1393 10:00
چند روزیه مشغول جمع کردن وسایلای اتاقم هستم برای نقل مکان به دفتر جدید. اسباب کشی رو دوست دارم خصوصن وقتی یه عالمه خاطره از درون کاغذ و کتاب و .... یاد آدم میاد. روز اولی که اومده بودم اینجا، وسایلا خیلی بهم ریخته بود. قرار بود 6 ماه بمونم تا همکار قبلی که باردار بود، بعدش بیاد سرکارش. به احترام اون خانوم خیلی از...
-
:))))))))))))
سهشنبه 22 مهرماه سال 1393 09:09
اوج صمیمیت همکارم: دستت چی شده کُر؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
آی دست جان
شنبه 19 مهرماه سال 1393 11:10
در نخستین روز از 31 سالگی، دستمان را با لیوان لب پَر بریدیم و 5 عدد بخیه ی ناقابل حواله اش دادیم و یک عدد آمپول کزاز نوش جان نمودیم. باشد که رستگار شویم. از ما گفتن بود : هرگز لیوان، بشقاب، گلدان و هر چیز لب پر را بعنوان آثار فرهنگی نگهداری نکنید چون بعد باید هم از نظر مالی و هم از نظر جانی تاوان بدهید. دور بیندازید...
-
تیک تیک عقربه های ساعت، سی و یکمین پاییز عمرم را فریاد زد
پنجشنبه 17 مهرماه سال 1393 07:00
بابا عاشق پسر بود. بعدِ اینکه بچه اول خانواده ی مان پسر شد و خوش خوشان بابا، فکر میکرد علم به خاسته ی دلش پاسخ میدهد و مابقی را پسر تقدیمش می کند. دومی و سومی هم، دختر (منی که باشم) به یگانه زمین قدم گذاشتند. بچه که بودم، بیشتر همبازیهایم پسر بودند. تا 18 سالگی تیپ اسپورت پسرانه می زدم. به شیوه ای پسرانه از حق خودم و...
-
ستایش می کنم هنرتان را
چهارشنبه 16 مهرماه سال 1393 12:47
و ما به شما توصیه می کنیم بابت خرید اینگونه دست ساز های میبد عزیزمان. و ما دیروز جای در دار سمت چپ از پایین تصویر فوق را خریدیم جهت هدیه. و ما دلمان نمیخاست از مغازه بیرون بیاییم از بس که همه ی دست ساز ها زیبا بودند. و ما دلمان یک خانه ی مستقل میخاست تا همه ی آنها را بار میزدیم به منزل خودمان می آوردیم. و ما می دانیم...
-
لایک به دوست استاد، فیث بوگ، باران و دیگران
سهشنبه 15 مهرماه سال 1393 11:30
رفته بودم کلاس خطاطی. چند تا از دوستان استاد هم اومده بودند و داشتن در مورد نمایشگاه گروهی که شهریور ماه استاد با کارآموزانش برگزار کرده بود، صحبت می کردند. یکی از دوستانش گفت: من فلانی رو یکساله از طریق فیث بوگ در نظر دارم. کار هاشو هر روز میزاره و من نظرمو می گم. یکسال پیش بهش می گفتم این چرت و پرتا چیه می نویسی و...
-
"ک" مثله کُپُلَک
دوشنبه 14 مهرماه سال 1393 12:27
از راست به چپ// مشکی، صورتی، کپلک اول قرار بود بریم آتش بس اما ازونجایی که برادرزاده ذلیل هستیم رفتیم شهر موشها. کپلک که حاصل ازدواج کپل خان و نارنجی خانومه، شیرینی این فیلم بود. بچه های توی سالن خیلی دوسش داشتن از بس این موش شکر و نمک رو با هم داشت. موشها اینقده توی این فیلم امکانات داشتن آدم هوس میکرد جای اونا باشه....
-
قبلن و الان
چهارشنبه 9 مهرماه سال 1393 15:20
شرکت ما قراره تا قبل از آبانماه به مکان جدید بره که مستقل و با یک اسم جدید توی صنعت باشه. منم داشتم یکسری از مدارک رو که دیگه نیازی بهشون نبود بعنوان کاغذ باطله جدا می کردم. یکسری از گزارشها مال سال 82 بود و شروع به کار شرکت فعلی که مثه کودک نوپا چیزی برای عرضه نداشت. رسیدم به سالهای بالاتر که پر و پیمون شده بود...
-
زاغارت
سهشنبه 8 مهرماه سال 1393 14:45
از دیروز بعداز ظهر داره بارون میاد. گاهی کم، گاهی متوسط و گاهی زیاد. الان اینقدر بارون شدیده که منو یاد صد سال تنهایی مارکز میندازه، توی دهکده 4 سال و 6 ماه بارون باریده بود. حس خوبی بهم دست میده ازین تشبیه. باران مثه اشک می مونه وقتی بباره همه جا رو پاک می کنه، روح تازه ای میده به طبیعت، به نگاه آدما. انگاری یه بار...
-
به خودت قول بده
سهشنبه 8 مهرماه سال 1393 09:45
نگاه اول: به خودت قول بده از زمانت درست استفاده کنی... / ادامه نگاه دوم: خداییش بعضی از کامنتهای این مطلب منو هدایت کرد به سمت افق. نمی دونم چرا خیلی از ما آدمها فقط منتظریم یکی دیگه شروع کننده ی کاری باشه. موفقیت، خوشبختی، تجربه و ... رایگان بدست نمیاد. باید براش هزینه ها داد. نگاه سوم: امروز روز بزرگداشت مولانا ست...
-
7 مهر
دوشنبه 7 مهرماه سال 1393 08:30
بعضی از شغلها هست که باید عاشقش بود تا بشه انجامش داد، باید از خودگذشتگی داشت، باید بی پروا بود تا باورت بشه اونقدر ایمان داری به کاری که داری انجامش میدی. 7 مهر روز آتش نشان بر تمام مردان و زنان از خود گذشته ی سرزمینم مبارک ... بابک اسحاقی و رادیو هفت/ اینجا
-
عبادتگاه
شنبه 5 مهرماه سال 1393 14:55
می توانید به معبد بروید و هر دعایی را که دوست دارید بخانید اما اگر معبدی در قلبتان نداشته باشید نمی توانید قلب تان را در عبادتگاه بیابید. "وین دایر"
-
حماقت
شنبه 5 مهرماه سال 1393 11:00
مردک دیوانه میدانست از درون تهی است اما از برون، دردش را با مدرک و پست و مقامش التیام میداد. درد بزرگی ست وقتی میدانی یکجای درونت شکاف برداشته اما با حماقت، برونت را وصل و پینه میکنی ...
-
..............
پنجشنبه 3 مهرماه سال 1393 11:45
جمله ی طلایی اگر انسان رکورد خودش را بشکند هم موفق است و هم خوشبخت ولی هر وقت خواست رکورد دیگران را بشکند تا موفق شود، موفق نمی شود بلکه برنده میشود ولی خوشبخت نیست. "دکتر فرهنگ هلاکویی" محیط زیست داستان جورج و حکایت خجالت آور ما/ اینجا مدرسه زندگی ما بسیار زیباتر و بهتر می شد اگر ... / ادامه
-
شعر های گمشده ی یک شاعره ی دبستانی
چهارشنبه 2 مهرماه سال 1393 14:50
ابتدایی که بودم شعر میگفتم. از کانون پرورش فکری هم کارت شعر و شاعری داشتم. کلاس پنجم یه دوست "نینا" نامی داشتم که هم خودش هم داداشش و هم باباش شاعر بودن. یه روز بهم گفت دست نوشته هاتو بده ببرم به دوست بابام نشون بدم که شاعره آخه امشب میان خونه ی ما مهمونی. منم هر چی توی کاغذ نوشته بودم دادم بهش با خودش ببره....
-
افسردگی پولی
چهارشنبه 2 مهرماه سال 1393 11:11
رفتم برای خودم چایی بریزم توی آبدارخونه دیدم همکارم هم داره چایی میریزه برای خودش. میگه آقای "ح" (منظورشه آقای خدماتیه شرکته) چرا افسردگی گرفته؟ میگم بیکاری افسردگی میاره دیگه. میگه خوب کتاب بخونه. منم لبخند میزنم. میره بیرون از آبدار خونه. به آقای "ح" میگه: بدجور افسردگی گرفتیا آقای "ح"...