درین گرمای امروز بهاری، می توانم بیاندیشم که حتا دوست داشته باشم این گرما را که گرما تکرار می شود اما امروزم نه.
به همین امروز هم دلخوشم و امیدوار که هنوز هر اتفاقی بیافتد باز زندگی ادامه دارد، چه با تلخی،چه با خوشی. این حس بودن را خداوند در لبخند دخترکی کوچک در آغوش مادرش به من نشان داد.
خداوندا از تو می خاهم تا وقتی هستم درین بیکران یادم نرود:
که انسانم، وجود دارم، اگر چیزی را که به رخ همتایان خود می کشانم، انسانیتم باشد، صداقت، مهربانی، گذشت و بزرگواری و بخشیدن و رها شدن ...
تو را هم دعوت می کنم تا دستم را بگیری و تا با هم باشیم برای زنده بودن و زندگی کردن.
من و تو ما شویم و این می شود یه حس خوب