علاوه بر لابی بزرگش که پر است از آدمهای ریز و درشت از ملیتهای مختلف، حیاط هم غلغله است. غلغلهی آدمهایی که هرکدام از جایی و نژادی هستند، میخندند و سرخوشاند و گوش سپردهاند به نوای موسیقی و چشم دوختهاند به دیوارهای نقاشی شده و گرافیتیهای زیبا. اینجا درست شبیه اجلاس سالیانهی سازمان ملل متحد است. با این تفاوت که نه کسی میخواهد بحران برمه و یمن را حل کند، نه کسی دغدغهی تحریم دارد، و نه کسی میخواهد جنایتهایش را توجیه کند.... سیاست جایش را به آرامش داده و لبخند زبان مشترک همهی آدم هاست. اینجا دندانها برای فشار آوردن بر خرخرهی کسی ماموریتی ندارند. ماموریتشان این است که بیرون بیفتند و سفیدیشان را در این شامگاه پائیزی نیمهی نوامبر به رخ بکشند.
.
.
.
.
.
.
اینقدر نثر ابن کتاب عالی بود و اینقدر ضابطیان خوب نوشته بود این کتاب رو که علاقمند شدم تاجیکستان و گرجستان رو ببینم حتمن
موضوع اصلی | زندگی نامه و خاطره | |
موضوع فرعی | سفرنامه | |
نویسنده | منصور ضابطیان | |
مترجم | ||
ناشر | مثلث | |
سال انتشار | 1399 |