ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.
ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.

به هر حال آرزو بر جوانان عیب نیست

+گاهی به سرم میزنه از کارم بیام بیرون یه کوله جمع کنم، با دوچرخه و یه دوربین عکاسی برم به هر جایی که دوست دارم و دلم میخاد بدون گفتن  "بله و چشم و حتمن"اونقدر سفر کنم تا خودمو پیدا کنم آما این نرخ تورم که روز به روز میاد پایین به گفته مستر نوبخت و داره میرسه به کف و قیمتا با سرعت نور افزایش پیدا می کنه (کلن تو کشور ما کاهش نرخ تورم مساویه با افزایش قیمتها) به من میگه غلطتو بکن بشین سرجات همون کارمند "بله و چشم و حتمن گو" باشه بچه.

به هر حال آرزو بر جوانان عیب نیست که، هست؟


+یکی از سوتی های فوق العاده خطرناک بنده اینه که بعضی اوقات بدون هیچ غرضی و بخاطر تشابه شماره داخلی به مدیر عامل زنگ میزنم میگم:آقای فلانی لطفن دو تا چایی بیارید.سوتی م خیلی رعب انگیزه. مگه نه؟ خودم گاهی اوقات نفسم بند میاد.


+امروز اومدم سر کار نت نداشتم. بعد هم آنتن موبایلم رفت و شرکت هم تلفنش قطع شد و فقط میتونستم داخلی ها رو بگیرم. یکهو برق هم رفت.به رییس اداری مون زنگ زدم همکارش گوشی رو برداشت. گفتم با آقای فلانی کاردارم. همکارش گفت گوشی رو بردارید خانوم بیساری میخادباهاتون تلفنی صحبت کنه. صدای رییس اداری مون اومد که گفت لابد میخاد بدونه برق کی میاد؟(آخه ما هر وقت هر مشکلی تو شرکت پیش بیاد به اون بینوا زنگ می زنیم. انگاری کلیه ی دکلا وصل اونه) همونجوری که پشت تلفن قهقه می زدم بهش گفتم: ببخشید آقای فلانی لطف می کنید بگید آب شرکت کی قطع میشه؟ با تعجب گفت چرا می گی؟ گفتم اینو نداریم اونو نداریم گفتم هیچی نداشته باشیم حداقل بدونیم خیالمون جمع شه با همکارا اسم شهر بازی کنیم. خیلی سرد گفت باشه الان پیگیری می کنم ببینم مشکل از کجاست؟  




تجربیاتی من باب عروسی

یه دوست صمیمی داشتم که چند سال پیش برای عروسیش در حد توان خودم (البته سال 87 که دانشجو بودم و سرکار نمی رفتم) یه سکه ی پارسیان  خریده بودم. بعد هر بار می نشست جلوی من می گفت باید برای عروسی دخترعموم که دختر مجرده  جبران کنم که جداگانه برام هدیه ی عروسی گرفته. من بعد هر بار که این حرفشو تکرار می کرد هم کلی بهم برمیخورد و هم دوست داشتم بکوبم تو دهنش و بهش بگم که بنده ی خدا این حرفو جلوی کسی نگو شاید زمان عروسیت طرف شرایطش رو نداشته برات هدیه ی خوب بگیره ممکنه این حرفت بهش بربخوره اصلن همون که اومده باید کلی برای احترامی که بهت گذاشته خیلی خوشحال باشی.دیروز که خاهرم رفته خونه ی دوست تازه عروسش برگشته گفته: فلانی 3 نفر بودن اومدن عروسی فلان قدر هدیه دادن بعد خاهرم ناراحت شده و بهش برخورده که چرا این حرفو جلو روی من زده حتمن منظورش بمن بوده. بهش گفتم ببین ناراحت نشو از حرفش مهم این بود که بهت خوش گذشت. اصلن ملت عروسی می گیرن که دیگران شاهد خوشبختی شون باشن و همراهی شون کنن تو شادی، دیگه حالا هدیه ی کم و زیاد مگه تو خوشبختی شون تاثیری میزاره؟دوستان و  عزیزانتون رو برای دور همی و شادی هاتون نگه دارید و از بودن در کنارشون شاد باشین وگرنه برای غم همه حاضرن بیان چون خرجی نداره براشون.


یکی از فامیلای متاسفانه نزدیکمون تعریف می کرد: فلانی اومده بود عروسی آبجیم کلی طلا انداخته بود، شده بود زرگری سیار(وای چقدر از فعل بود استفاده کردم ). لباسش وای وای تا اینجا بود(با دست حدش رو نشون داده بهم). آرایشش افتضاح بود. اومدم بهش بگم بنده ی خدا طرف به دعوت شما اومده بود عروسی دیگه از سر خیابون راهشو کج نکرده طرف تالار که. تازه شم مگه عروسی جدا نبود؟ خب هر چی دوست داشت پوشید، چرا عیب و ایراد می گیری آخه؟متاسفانه بهش نگفتم این حرفا رو، دیگه پیش خودم گفتم روابط حسنه فامیلی مون امکان داره ریشه کن بشه.اونام که بابت رُک گوییم دل خوشی از من ندارن بزار این دوساعت که خونه شون هستم به خیر بگذره.