هفت روز بعد از فوت خواهرم که اومدم سرکار، یکی از همکارام اومد و برای تسلی دل و کلی برام حرف زد و از مزایای فراموشی گفت و گفت و گفت و گفت. امروز عموی یکی از همکارام فوت شده (خدا رحمتش کنه، خدابیامرز زندگی کرده و زن و بچه ی بزرگ داشته) همون همکارم برگشته بهم میگه: الان برای باباش خیلی سخته خودش هست بچه ش نیست.هر چی با خودم کلنجار رفتم این حرفشو هضم کنم نتونستم که نتونستم. برای بابا مامان من سخت نیست بچه ی 22 ساله ش نیست برای دیگران هست. (والا عزیز هر کسی براش عزیزِ حالا هر سنی که میخاد داشته باشه. بعضی از حرفها مثل خنجر می مونه. من اعتقاد دارم مزه مزه کردن برای حرف زدن چیز خوبیه)