ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.
ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.

سعی کنیم خر هایمان که از پل گذشت همچنان آدم خوبی باشیم

ازینکه از آدما کارای خوب یاد بگیرم خیلی خوشم میاد مثلن یه هنری که به کارم بیاد یا یه فنی که یه جا کمکم کنه یا یه غذایی که موقع علامت سوال تو ذهن بشه درستش کرد یا یه وقتی توی یه موقعیت سخت گیر کردی که یهو یاد آدمی میفتی که تو موقعیت مشابه فلان کار رو کرده و میشه یه راه حل برام.

نظرات مردم رو وقتی یه فیلم یا سریال یا موسیقی می بینم می خونم یا یه خرید اینترنتی انجام می دم. خیلی برام جالبه خوندن نظراتشون. آدمهای مختلف با عقیده های مختلف و سلیقه های متفاوت و جالب اینکه نسبت بهم احساس برتری دارن و هر کی فکر می کنه نظر درست تر رو گفته. اینکه ما آدما بتونیم نظر مخالف رو هضم کنیم خیلی خوبه.

این روز ها همش به روستاهای سیل زده فکر می کنم حتا تصور اینکه یک شب بشه بیرون از خونه بدون وسیله ی گرمایشی موند هم منو میترسونه اما اتحاد مردم با دست خالی برای ساخت سیل بند برای من خیلی جالب بود.میدونید این اتفاق هر لحظه امکان داره برای رشت هم بیفته یعنی رودخانه های اطراف پر از آب و سد منجیل هم سرریز شده یعنی الان این پست رو دارم می نویسم شاید فردا دیگه خبری از من نباشه اما میخام اینو بگم بعضی ها هستن سر بزنگاه خودشون رو به محل میرسونن و برات حتا پاچه لیسی هم می کنن تا یه امتیاز ازت بگیرن. این آدما خیلی ترسناکن که متاسفانه زیاد هم شدن. این آدما اردیبهشت ماه 96 اومدن تلویزیون و شبکه 3 پته همدیگه رو ریختن روی آب تا برای خودشون امتیاز جمع کنن اما تا وقتی خرشون از رو پل گذشت بیمه ی سلامت رو حذف کردن. این آدما خیلی ترسناکن خیلی ...


*** پ.ن نامربوط:من معتقدم آدما خودشون هستن که باید حالشون رو خوب کنن و ...


دنیای اطرافمون پر از شگفتیه

بیست روز از سال جدید و چهار روز از اومدن به سر کار میگذره که اتفاقات عدیده و پدیده ای ایران رو فرا گرفته.دیدن عزیزانم توی وضعیت سیل و رها نکردن زندگی شون قلب آدم رو مچاله می کنه. میدونید آگاهی این موقع ها به کمک آدم میاد.

ما 4 سال و خورده ایه اومدیم شرکت جدید خارج از شهر تو جنگل. توی این 4 سال آشپزخونه ای که غذا برامون درست میکرد می تونم بگم به معنای واقعی آشغال به خورد ما میداد. از بعد تعطیلات نوروزی آشپز اون یکی شرکت مون از یه جنگل دیگه برامون غذا درست می کنه خیلی هم خوب و خوشمزه و خوش پخته. حالا ما امروز ناهار استامبولی پلو داشتیم. من استامبولی رو با گوشت چرخکرده میپرستم از بس دوست دارم. رفتم ناهار بگیرم دیدم گوشتهاش تیکه ایه. یه دونه انداختم دهانم یاد کتاب موآی منصور ضابطیان افتادم که تو هانوی گوشت سگ طبخ می کنن به روشهای مختلف و خیلی هم طرفدار داره. حالا من گوشتاشو رو جدا کردم اما اون توصیفات ضابطیان ذلیل مرده همش یادم میاد. پنجره ی اتاقم رو باز کردم و گوشتا رو انداختم بیرون چون میدونم گربه هایی هستن که همیشه اون دور و بر می چرخن. بعد چند دقیقه رفتم دیدم اثری از گوشتا نیست. آشپزه منو سیر کرد و منم یه گربه رو. چرخه ی طبیعت که میگن اینه ها :)))

دیشب یه مینی فیلم کره ای دیدم در مورد آدمهایی که کم بینا و نابینا بودن. شاید فیلم بود اما اینقدر با دنیای اطرافشون خوب ارتباط برقار می کردن این آدما لذت بردم. از حس لامسه بویایی چشایی شنوایی. فکر کن ما چارستون بدمون سالمه فک مون 24 ساعته کار می کنه که نمی تونیم و نمیشه و اِله و بِله ...