دیدید گاهی اوقات بعضی ها کاری رو به تکرار اشتباه انجام می دن و وقتی ازشون پرسیده می شه که نتیجه کار چرا اینطوری شده، در جواب می گن: خوب من به حرف شما گوش دادم و راه حل شما رو در پیش گرفتم. به این می گن ارتباط یه طرفه با فهم خودت.
دیدید خیلی ها توی زندگی می گن هر چی فلان پیشوا گفت همونه و هر چی که خدا میخاد میشه شرنوشت و تقدیر، و نیاز به تعمق نیست چون دستورش از قبل صادر و پیرویش از ما واجبه. به این می گن ارتباط یه طرفه با درک خودت.
دیدید خیلی از آدمها توی دوستی بیشتر تمایل دارند تا از دوستشون بیشتر بهشون برسه. مثلن همیشه اون بهش زنگ بزنه، دعوتش کنه، مهمونش کنه، مهربونی کنه و .... به این می گن ارتباط یه طرفه با موجودیت خودت.
دیدید خیلی از اوقات برای اینکه کارمون راه بیافته به دروغ و هر راه ممکنه متوسل می شیم و زمانی که پیروز شدیم به خودمون و وجود مون می بالیم. به این می گن ارتباط یه طرف با وجدان خودت.
ارتباطات یه طرفه زیادی در اطرافمون هست و گاهی ازش بی خبریم و گاهی خودمون رو می زنیم به بی خبری. انگلیسی ها یه اصطلاحی دارن که می گه : No News a Good News" "یعنی اینکه "بی خبری خوش خبریه" اما امیدوارم تا آخر عمر خودمون رو به بی خبری نزنیم که نشه جبرانش کرد و از قوت و توان، درمون بیاره که میشه معادل ایرانی "از ماست که بر ماست"
الان این شکلک ها رو برام تفسیر میکنی میثاق؟؟؟؟؟؟؟
نه دیگه! تفسیرش با خودتونه
( یه کوچولو درگیر پست شدم! )
( رفتم تو فکر... )
( دارم به یه نتیجه هایی میرسم... )
( گرفتم مطلب رو نتیجه گیری به پایان رسید! )
( احساس رضایت از پست و نتیجه گیری حاصل از پست )
چطور بود؟!
عالی بود. یه نتیجه گیری کامل. خوشمان آمد.
بابا جان یه چیزی رو تفسیر می کنی بگو دیگه.
نظرات رو ببندم خوبه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من که جرات ندارم چیزی بنویسم. اما منظورتو گرفتم ..
برای چی آزی جان؟؟؟؟
بنویس نظرتو من آدم دمو. کرا. تیم والا به خدا
آره فکر خوبیه که نظرات رو ببندی خانم دموکرات
نه بابا نمی بندم نظرات رو. دو فردا شهردار رشت بشم تو یکی تبلیغ میکنی برام که شهردار مردمی هستم و نظرات آزاد است حتا شما دوست عزیز
چه شود شهر ما که شهردار شما باشی
از الان تبلیغ میکنم براتون
بسیار سپاسگذارم. کیفور شدم
بی خبری...مرگی آرام و تدریجی البته دردآور.
من الان تو فلسفه گم شدم
الاهی. چرا؟؟؟؟؟؟؟ بابا جان یه ذره از فامیلتون یاد بگیر خوب. جناب بابک اسحاقی رو عرض می کنما
گفته بودم چو بیای غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیای
من آن نیستم که ز کمند تو گریزم
چو بدانم که در بند تو خوش تر ز رهایست
یکی درد و یکی درمون پسنده
یکی وصل و یکی هجران پینده
من از درمون و درد و وصل وهجرون
پسندم آنچه را جانون پسنده
عشق و درویشی و انگشت نمای و ملامت
همه سهل است تحمل نکنم بار جدائی
هی وای من
تامل برانگیزه