ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.
ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.

پایان

زمستان 91 بود. توی سرویس شرکت و داشتیم می آمدیم سر کار. یک دفعه ای نگاه همگی مون افتاد به صحنه ای که شاید خیلیهامون فقط توی فیلم های سینمایی دیده بودیم. جوانکی خودش را اعدام کرده بود. (شهرک صنعتی واقع در روستاییه که باید از کنارش رد شد تا بهش رسید که درختان زیادی در اون مسیر وجود داره)
به معنای واقعی تمام آن روز به یاد اون صحنه که می افتادم تمام بدنم از ترس می لرزید. خب خیلیها این صحنه را دیده بودند و در موردش صحبت می کردند. هر کسی یک داستانی را تعریف می کرد در مورد آن جوان 33 ساله. اما منی که زیاد در مورد این مسایل پیگیر نبودم برایم دانستن دلیل اعدام خیلی مهم بود. خلاصه از آن روز به بعد از هر کس که می شناختم دلیلش را می پرسیدم و هر کس جواب میداد که بخاطر مشکلات مالی این آقا چنین کاری را انجام داده.
  
یکروز که از اضافه کار بر می گشتم از آقای راننده که ساکن همان منطقه بود، ماجرا را جویا شدم.
آقای راننده خیلی سر بسته و در لفافه گفت: این جوانک با همسرش مشکل داشته که دست به همچین کاری زده و ....
در ذهنم معادله سازی می کردم که یکنفر چطور می تواند طنابی را بردارد و به درختی آویزان کند و با دستان خودش به گردنش بیاندازد و بهمین راحتی به یک زندگی پایان دهد؟ بهمین راحتی مگر می شود از یک زندگی گذشت؟ وقتی با طناب کار به این سختی را می شود انجام داد، نمی شود با تلاش مشکل را از راه برداشت؟ سوالاتم را هر طور که می پرسیدم، جواب قانع کننده ای برایشان نمی توانستم پیدا کنم. اگر مشکل مالی داشت خب خیلیها همین مشکل را دارند، اگر خیانت کرده یا خیانت دیده بود راه بهتری جز اعدام وجود داشت. اگر بیمار بود خب میماند تا مرگ خودش به سراغش بیاید و اگر ...
اما ذهن معادله جویم نهیب می زد آدمها متفاوتند و هر کس شیوه ای برای زندگی کردن دارد. یکی میخاهد با غمگین بودن توجه سایرین را به خود جلب کند و یکی با اراده ی خودش به هر جایی که میخاهد می رسد و دیگری اگر افتان و خیزان پیش میرود اما امیدوارانه به زندگی نگاه می کند و آن یکی حتا کوچکترین مشکلات را به شکل خاری نگاه می کند که یارای بیرون آوردن از پایش را ندارد...
بقول بهمن (رضا کیانیان) در فیلم خاک آشنا به خاهرزاده اش که دوبار خود کشی کرده بود می گفت: "درسته که دنیا آمدنمون دست خودمون نیست اما زندگی کردن مون که دست خودمونه."



اما بعضی ها بد پایانی را برای زندگیشان رقم می زنند ...

نظرات 14 + ارسال نظر
خاهر بهار دوشنبه 27 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 12:57

ببخشید زندن ادماب بد تو کوچه تاریک هم راه حل خوبیه؟

اتفاقن یکی از تنبیهات مورد علاقه ی من برای نادانان زدن شون با چوب تو کوچه ی تنگ و تاریکه. بخدا

جودی آبوت با موهای مشکی دوشنبه 27 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 15:09 http://judi-Abbott.blogsky.com

چقدر اون دنیا پشیمون میشه
مهم ترین چیز توی زندگیمون زندگی کردنه

ببین جودی تو چی مسیر خطرناکی کار میکنیم
والا زندگی هر قدر هم که سخت و خشن باشه فکر کنم اعدام راه حلش نباشه. نمی دونم شاید خیلیها با من هم نظر نباشن

maede دوشنبه 27 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 16:09 http://ashiyane-nursing.mihanblog.com/

سلاااااااااااام باران جون،خوبی؟؟
خیلی تکان دهنده و آموزنده بود این پستت،عالی بوداااااااا خدییش
اووووووووووووف مثلا من قرار بود دیگه نیام اصلا اعتیاد بد چیزیه،والا
ولی نه گذشته از شوخی امروز آخرین روزیه که اینترنت دارم لعدش به امید خدا شارژم تموم میشه

درود به روی ماهت.
میدونی مائده این اعتیاد وارد خونت شده باید خونت رو پالایش کنی دیگه
مرسی دختر با محبت
تو بگو شارژت تمومه ولی خب شمارتو که دارم

دریا بیکران دوشنبه 27 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 17:10 http://207835438008

باران جان سلام...من فکر می کنم این که میگن افرادی ژن خودکشی را دارند درسته...چون ربطیه مشکل ندارد .بسیاری افراد با تمام مشکلات خم به ابرو نمی آورند وبعضی حتی بدون کوچکترین مشکلات دست به این کار زشت می زنند...واقعا تاسف برانگیز است...جملات داخل کادرت خیلی زیبا بودند .

درود به شما. باهاتون موافقم. دریای عزیز شاید این اتفاق می تونست برای هرکس در هر کجای دنیا اتفاق بیفته اما به این معتقدم آدمها خودشون هستن که انگیزه و شوق و موفقیت و درد و غم رو به زندگی دعوت می کنند با توجه به مشکلاتی که وجود داره. درخت سرو آزاده چون می دونه که باید به خودش تکیه کنه

عباس ملکشاه دوشنبه 27 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 17:17 http://T-800.MihanBlig.com

واقعا چرا آدم باید به اینجا برسه که خودش ، ارزشش و عزت نفسش را فراموش کنه.
مگه خدا نگفته که تو ای انسان اشرف مخلوقاتی. چرا ما یادمون میره که چه توانایی های بالقوه و چه ارزشهای باالفعلی داریم، البته اگر خودمون قدرشون را بدونیم و بتونیم روشون کنیم

میدونید فکر می کنم اگه اشتیاق و انگیزه تو زندگی از بین بره ما آدمها به قول خودمون چیزی برای از دست دادن نداریم. هر سطر این پست رو که می نوشتم یاد شبلی تو یه بوس کوچولو فرمان آرا افتادم که وصیت نامه ش رو آماده کرده بود برای خود کشی اما نوه ش بهش می گه آدم ارزشمندیه و خیلیها دوسش دارند
شاید ما آدمها گاهی نیاز به یه تلنگر داریم که فکر می کنیم باید از جایی بهمون زده بشه غافل ازینکه نشانه ها در اطرافمون وجود داره

زویا دوشنبه 27 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 17:28 http://zehnemanedige.persianblog.ir

خب میدونی باران جون، واسه خودکشی همیشه باید دلایل متعددی در کنار هم جمع بشه تا یه نفر دست به خودکشی بزنه
یعنی به جایی برسه که ببینه دیگه توانمندیهاش خیلی کمتر از مشکلاتشه. هیچ وقت یه موضوع به تنهایی باعث خودکشی نمیشه. البته خوب به چیزای دیگه هم بستگی داره
اما نکته جالب در خودکشی ها اینه که همه این آدم ها بعد از خودکشی به شدت پشیمون میشن تا لحظه مرگ. یعنی در مورد روش هایی که یه فاصله ای بین اقدام به خودکشی و مرگ وجود داره اینجوریه. و هر کاری میکنن که زنده بمونن معمولا و اگه اون روش خیلی جدی باشه خب راه برگشتی نداره

میدونی زویا من اون آدم رو قضاوت نکردم چون جاش نبودم و نمی دونستم واقعن چه اتفاقی تو زندگیش افتاده اما وقتی این توانایی رو داشته این کار رو انجام بده می تونست با شهامتش مشکلش رو از بین برداره.
من هر بار که با اتفاقات مشابه بر می خورم یاد دکتر فرانکل می افتم که تو اردوگاه کار اجباری زندانی بود و امیدی به زنده بودنش نبود اما اون با شوقی که در زندگی داشت از اونجا اومد بیرون و به میلیونها آدم خدمت کرد

آواز کوهستان دوشنبه 27 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 21:07 http://www.mountainsong.blogfa.com

تا حالا هر بار خواستم چنین موضوعاتی رو تحلیل کنم به نتیجه ای نرسیدم.واسم خیلی عجیبه چطور فردی می تونه خودش رو بکشه.یکی از هم دوره های من خودسوزی کرد.کسی که حتی کوچکترین نشانی از ناامیدی یا مشکلی تو زندگیش دیده نمی شد .از شنیدن خبر مرگش تا مدتها شوکه بودم .فکر می کردم این چیزا مال فیلماست. با خوندن مطلب تو هم دوباره این سوال بی جواب ذهنم رو مشغول کرد... نمی دونم شاید مردن هم جسارت می خواد!
آپم

چه بد و غم انگیز. میدونم که حس من رو درک می کنی چون اون روز کامل اون صحنه جلوی چشمم بود البته من جزییات رو کامل اینجا ننوشتم.
راست می گی جسارت میخاد خود کشی
حتمن عزیزم

بانوی ماه دوشنبه 27 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 21:32 http://mid-day-moon.blogsky.com

میدونی چیه باران جان
بعضی وقت ها شرایطی توی زندگی افراد پیش میاد که فقط به اون لحظه فکر میکنن. به بعدش فکر نمیکنن به عاقبت عملشون فکر نمیکنن. این فقط توی خودکشی نیست خیلی مسائل دیگه هم میتونه دست خوش همین تصمیم لحظه ای باشه.
توی یک لحظه ادم میتونه یه تصمیم اشتباه بگیره مثل یک تصمیم ازدواج اشتباه و یک دفعه چشم باز میکنه میبینه توی منجلاب بدی گیر کرده.
بعضی افراد شرایط بد لحظه ای رو میببین اما به ادامه فکر نمیکنن.
برای همینه که همیشه میگن توی شرایط بد توی عصبانیت نه حرفی بزنید نه تصمیمی بگیرید.
من میگم مرگ آخر داستان نیست.
( ببخشید اگر کمی در هم نوشتم اینا اثر افکار درهم الان منه )!!

ممنون از نظرت اتفاقن در هم نبود
آدم به وجود اومده تا اشتباه کنه تا بتونه راه درست رو پیدا کنه وگرنه یه زندگی روتین داره مثله گیاهان و حیوانات. میدونی بانو همیشه حسرتها و مشکلات جلوی چشم آدمها رژه می ره غافل ازینکه توانایی های خودش رو ببینه و بتونه بعنوان نردبان ازش استفاده کنه.
بازم می گم من در موقعیت اون آدم نبودم و قضاوتش نمی کنم شاید گره ی کوری توی زندگیش وجود داشته که دست به همچین کاری زده

جودی آبوت با موهای مشکی دوشنبه 27 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 22:14 http://judi-Abbott.blogsky.com

مسیر منم همش پرونده های قتل و جنایی و خیانت و....!!واقعا شنیدنش که انقدر آدم رو داغون میکنه دیدنش چیکار میکنه.

منم هم عقیدم. این یه جلب توجهی چیزی داشته چون اون وسط با طناب دار!؟!؟ خب قرصشو میخورد

وای راست میگی خانوم وکیل شما هم با این موارد زیاد سروکار داری. خدا روحیه ی مضاعف بهت بده
آره جودی شاید خاست خبر قهرمانیش به بقیه برسه

ریحانه سه‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 09:56 http://6962576.blogsky.com

وای چه کار وحشتناکی
میدونی اگه به ادم فشار های عصبیه زیادی وارد بشه از این بدتر هم میکنه این دنیا خودش با چاله چوله هایه گودی که جلومون میزاره زندگی کردن رو برامون سخت کرده وای به حال روزی که شریک زندگیت هم ناسازگاری باهات بزاره واقعا ادم نابود میشه خدا از سر تقصیرات زنش نگذره که به شوهر خودش هم رحم نکرده تو اون دنیا هم خودش هم زنش باید جواب گو باشن
ولی به نظر من این کارش بدترین کار بوده............
تو هم دیگه بهش فکر نکن چیششششششششششششششش

ریحانه جان این خبر رو من از دیگران شنیدم که با همسرش مشکل داشت و منبع موثقی هم وجود نداره.
این آدم اول روحش رو کشت بعد خودش رو و احیانن اگر بچه ای داشت زندگی اون رو هم تحت تاثیر قرار داد

نادی سه‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 10:07

سلام به باران عزیز..

هوا اینجا بارانیه؛ به صدای فرو افتادن قطرات که به سر و صورت پنجره اتاقم می خورد گوش میدهم صدای بلند رعد و برق که یه همه جا رو روشن میکند ...
یکی از اون بالا داره از زمین عکس میاندازه

عکس توهم افتاده...

ببین نادیا نمی دونی ازین وصفت چه حالی شدم دختر. ممنون از مهربانیت. امیدوارم هر قطره ای رحمت خداوندی که می باره روحت رو شادتر کنه و خودت رو خوشحال تر

رها سه‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 12:46 http://thepartoftanhai.blogsky.com/

بعضی وقتها ادما به بن بست می رسن . بن بستی که نه راه پس دارن و نه راه پیش اونوقت شاید بتونن اینجوری خودشون رو رها کنن . ولی این حرف من دلیلی بر تایید کارر اون اقا نیست

آره رها راست می گی منم گفتم که در شرایط آدمی که دست به چنین کاری بخاد بزنه بودن سخته.

ساسا سه‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 13:50 http://www.khordeforooshi.blogfa.com

میبینم که بازهم کامنت های من بلعیده شد.

شرمندتم ساسا نمی دونم چرا کامنتات نمیاد

سودی بودی چهارشنبه 29 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 12:32

قابل توجه خاهر بهار و باران خانوم:
این راه حل زدن آدما تو کوچه ی آقای خورشیدی اینا واس من بود.تقلید نکن لطفن

ببین این اه حلت عالیه. فعلن دو نفر مد نظرمه واسه کتک کاری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد