ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.
ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.

تق تقی

کوچیک که بودم آرزو داشتم یه کفش پاشنه بلند داشته باشم اما بیشتر اوقات کفشهای اسپرت و دخترونه نصیبم میشد. یک روز بدجوری به جان مامان افتادم که من کفش تق تقی سفید میخام. بالاخره مامان من و خاهرم رو برداشت و برد تا برای جفتمون کفش بخره اونم تق تقی. داخل مغازه که شدیم مامان به فروشنده گفت که چه مدل کفشی میخاییم و آقای فروشنده عینهو عقاب پرید و یه کفش تق تقی سفید که مدتها آرزو داشتم برام آورد اما عنوان کرد که فقط یک جفت ازین کفش مونده. با خوشحالی وصف ناشدنی مشغول سایز زدن بودم که دیدم ای دل غافل کفش برام کوچیکه اما به روی خودم نیاوردم و با تلاشی مضاعف به زور این پای بی نوا رو در کفش سفید تق تقی جا دادم.

 
حالا آقای فروشنده با تاکید زیاد ازم می پرسه: اندازه ی پات هست دخترم؟
منم با مکثی گفتم بعله.
دوباره مامان این جمله رو تکرار کرد تا مطمئن بشه که دارم حقیقت رو می گم اما ازونجایی که من با تمام سعی و تلاش و زیرکی کودکانم به این آرزوی بزرگم رسیده بودم، به هیچ وجهی حاضر نبودم تا این موقعیت رو از دست بدم.
کفش رو از فروشنده گرفتم و بسیار خوشحال به طرف خانه حرکت کردیم. لحظه شماری میکردم تا موقعیتی پیش بیاد تا بتونم برای اولین بار تستش کنم و از شنیدن صدای تق تقش لذت ببرم.
قرار شد که بریم پارک. از خوشحالی سر از پا نمی شناختم. بلوز و دامن لیمویی رنگم رو پوشیدم و کیف زرد رو به دوش انداختم و مشغول پوشیدن کفش شدم. فقط این رو بگم که موقع برگشتن به خونه کفشم رو بخاب پوشیدم تا کمی درد پام کم بشه البته دور از چشم مامان که اگر منو با این وضعیت می دید حتمن می کشت
هیچوقت دیگه آرزو نکردم کفش تق تقی داشته باشم...
دیشب که داشتم کفشهامو مرتب می کردم، دیدم یه چند تایی کفش پاشنه بلند هم بینشون هست که برای مجالس عروسی و مهمانی ازشون استفاده می کنم و یاد اولین کفش پاشنه بلند زندگیم افتادم که چقدر تلاش کردم تا بهش برسم حتا به قیمت اذیت شدن پاهای کوچیکم.
کوچیکی هامون پر بود از خاسته های کوچیک که فکر می کردیم اگر بزرگ بشیم حتمن بهشون می رسیم غافل ازینکه بزرگ شدن مون، روز های کودکی و بی خیالی رو ازمون گرفت ...

پ.ن. من هم کودکی ام رو دوست داشتم و هم الان که در 30 ساگی بسر می برم و سعی می کنم درست زندگی کنم و از شادیهای کوچیک و بزرگ زندگیم لذت ببرم اما گاهی سختیهای زندگی عجیب آدم رو آچمز میکنه.

نظرات 15 + ارسال نظر
گندم پنج‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 13:25 http://www.medbeheshti92.blogsky.com

مامانم میگه تو هیچ وقت بهونه هیچى رو نمیگرفتى،اصلا ما نمی فهمیدیم چیز خاصى رو دوست دارى یا نه!
به جز یک بار که گویا حسابى گریه کردم که چرا سر مزار اقاجونم تگرگ میاد اما خونه ما نه!

ای جانم کلن تگرگ اختصاصی میخاستی
من بچه ی لجبازی نبودم گندم جان ولی از خیلی مدت قولش رو مامانم بهم داده بود

زویا پنج‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 14:28 http://zehnemanedige.persianblog.ir

هعی هعی یادش بخیر
من عاشق این صندل های کشی بودم ، یادمه وقتی خریدم چقدر خوشحال بودم
اما کفش های اسپرت رو بیشتر ترجیح میدادم همیشه، از اولش هم روحیه دخترونه نداشتم زیاد
و همیشه هم بابام اصرار داشت یه سایز بزرگتر واسم کفش بخره، فکر میکرد من هر دقیقه یه سانت رشد میکنم

ای جانم
کلن ما نسل سوخته بودیم زویا همه چیزمون یه سایز بزرگتر بود

بانوی ماه پنج‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 14:47 http://mid-day-moon.blogsky.com

سلام.
ای ول خواهر منم همیشه میگفت کفش تق تقی با این کفش تق تقی کفش های مامانم و پیراهن های نازنین من رو نابود کرد :))
البته خودش همیشه بهترین و قشنگ ترین لباس ها رو داشت اما چون لباس های من براش بزرگ بود و حتی پیراهن های کوتاه من برای اون لباس بلند میشد اونا رو میخواست!! و کلا میشد عروس :))
من هیچ وقت کفش تق تقی دوست نداشتم. همیشه اسپرت پوش بودم تا چند وقت پیش که همسر جان شکایت کردند که چرا من یه کفش پاشنه بلند ندارم منم همه ی اسپرت ها رو ریختم دور تا فقط تق تقی بپوشم و خودم رو بیچاره کردم!!

راست می گن بسوزه پدر عاشقی بانو جان واقعن الان فقط پاشنه بلند می پوشی؟؟؟؟؟ ایول به اراده و همتت دختر
آخی چی خاهری

یک ذهن پریشان پنج‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 15:07

من کفشای مامانمو میپوشیدم و خاله بازی می کردم واقعا چه دنیایی داشتیم هییییییی خواهررررر

راست می گی فریبا. چی دنیایی بود پر از سادگی و دلخوشکنکهای کوچیک

باران پاییزی پنج‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 15:24 http://baranpaiezi.blogsky.com

آخی بچه ها چی خاطراتی زنده شد
آفرین به خودم

نادی پنج‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 16:57

منم یه صورتی شو واسم خریدن.وقتی صدای تق تقش توی کوچه می پیچید چه ذوقی میکردم....
آرزوهای کودکی....

آخییییییییی نادیا پس حس هم رو خوب درک می کنیم

بانوی ماه پنج‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 22:59 http://mid-day-moon.blogsky.com

نه بابا عشق چیه :))
بسوزه پدر قد کوتاه!!
ولی آره دیگه همش کفش پاشنه بلند میپوشم پاهام داغون شده!!
بخصوص که اونجا سرکار هم مجبورم کفش پاشنه بلند بپوشم

منم قد کوتاهم بانو ولی از تصور اینکه سر کار پاشنه بلند بپوشم از الان کل استخانهای بدنم به درد اومد
خدا بهت قوت بده پس

ساسا شنبه 23 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 13:47 http://www.khordeforooshi.blogfa.com

عزیزم... عجب بچه زبلی بودیا. تو اون سن کفش بزرگمون سریع کوچیک میشد دیگه چه برسه به کفش کوچیک.
راست میگی ما بچگی به امید آینده از دست دادیم...

آره ساسا همونقدر که زبل بودم همون قدر هم کتک خورم ملس بود
آی ساسا وقتی فکرش رو می کنم مخم هنگ میکنه دختر این آینده ای رو که تو ودکی تصورش رو میکردیم به دست یکی دیگه تباه شد

ساسا شنبه 23 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 15:28 http://www.khordeforooshi.blogfa.com

اره واقعا. هم سنیم. درست زمان شکوفاییمون مصادف شد با حضور اون ادم...

می بینی ساسا روزهای اوج و جوانی و طلایی روزگارمون رو

Mr PACT شنبه 23 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 19:55 http://MisagheTanha.blogsky.com

آخیییییی...
یاد خاطرات کودکی بخیییییییییییییرررررررر...

آره میثاق؟؟؟؟؟؟؟ تو هم کفش تق تقی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یادش بخیر

ساسا یکشنبه 24 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 08:48 http://www.khordeforooshi.blogfa.com

باران جان همچین بد هم نیست. صبر کن ماهیت جوونی دویدنه.

منم نمی گم بده ساسا می گم اوج جوانیمون با تلخی و بد بینی و حسرت گذشت وگر نه آدمها اگر قوی باشن می تونن حال خودشون رو خوب کنن با هر چیزی که بهشون ضرر نزنه و براشون سود داشته باشه. به قول دکتر شیری که میگه خودسازی تاثیر عجیبی در دگر سازی داره

خاهر بهار یکشنبه 24 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 09:34

غصه نخورین باباک زنجانی رو عشق است میتونه واسه تمام دخترای ایرانی یه شوهر خوب باشه والا بهش فکر کنین

اوووووووووووف من که مخم سوت کشید از اینهمه اخت*لاس و هدیه ی الکی این آدم
واقعن کسی هست سوای پول این آدم، خودش رو بخاد؟؟؟؟؟؟؟

Mr PACT یکشنبه 24 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 12:08 http://MisagheTanha.blogsky.com

تق تقی که منظور شما بوده نه! ولی تق تق تو سر زیاد

الاهی. آخییییییییی شیطون بودی حتمن خیلی

خاهر بهار یکشنبه 24 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 14:02

من بگم من نیستم پولشو عشقه وگرنه با اون موهای زرد کاتیل کی میخادش
ایشه

پولشو عشقه دیگه وگرنه خودش که هیچه. اییییییییییییییییییییییش

رها دوشنبه 25 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 08:54

باران جون فقط خواستم بگم مثل همیشه می خونمت حتی اگر خاموش باشم . گاهی با موبایل می ام نمی تونم کامنت بذارم . دوستت دارم

ممنونم رها. هر جا هستی موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد