ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.
ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.

سبزیت را بمن نشان بده

ساعت حدود یک شبه و من روی نزدیک ترین مبل به تلویزیون لم دادم. انگاری کسی میخاد کنترل رو از من بگیره، محکم در دست گرفتمش. هر کس به کاری مشغوله و من خیالم آسوده میشه که کسی نمی تونه جای امنم رو ازم بگیره.
کانال ها رو از بالا به پایین رصد می کنم. یکی ازین شبکه های استانی داره "خانه سبز" رو نشون میده و من هر شب میهمان نیمه های هر قسمتش هستم. رضا-مرحوم خسرو شکیبایی- به جد بزرگ -رامبد جوان- میگه: من امروز وکیل کسی شدم که معنای زندگی رو خوب میفهمه با اینکه سن کمی داره اما نغمه تنهایی یک زن رو شنیده و این نیاز رو حس کرده که این زن هم باید زندگی کنه. علی کوچیک
ما-آرش نادی-  میخاد که مادرش ازدواج کنه با مردی که شایستگی همسر بودن رو داشته باشه و بتونه برایش پدر خوبی هم باشه.

  
خانواده دور هم جمع میشن تا برای ازدواج نرگس دختر خانواده- اکرم محمدی- به شور بنشینند و نرگس اظهار می کنه، می دونه که آدم مطیعیه تو زندگی و ممنونه از خانواده ش که پدری کردند برای علی و سرپناهی بودند برای او و پسرش و می دونه که جز خانه داری هیچکار دیگه ای از دستش بر نمی اومده اما مهر خانواده هیچوقت از او دریغ نشده. میره تا افراد خانواده براش تصمیم بگیرن و او هم مثل همیشه مطیع تصمیماتشونه و با گریه از اتاق خارج میشه...
و انتهای سریال وقتی رضا با نرگس صحبت می کنه به او این اطمینان رو میده که ما یک خانواده سبزیم و حق داریم نگران هم باشیم و به خداوندی خدا اگر غیر از این بود باید به سبز بودن این خانواده شک می کردیم.
رضا وقتی میخاست از در بره بیرون به خاهرش گفت: این بار مردی رو انتخاب کن که انتخاب درست خودت باشه و علی رو هم دوست داشته باشه و نغمه ی غم انگیز یک زن رو درک کنه و نغمه ی غم انگیزش شنیده بشه و اون وقته که با درک متقابل هم یه سرود زیبا ازش در میاد و در رو می بنده و میاد بیرون.
رضا توی راهرو علی و جد بزرگ رو می بینه که زباله ها رو بیرون در گذاشتن و خندان دارن میان بالا. جد بزرگ می گه: اینقده خوشحالم بالاخره ماشین آشغالانس تمام خاطرات آشغالیشو برد، همه اون خاطرات آشغالی که به دردش نمیخوردند و علی میگه: و باور ها
20 سال پیش و این فیلم و دیالوگهای زیبا و واقعی و دلنشین که مشاوره روانشناسی هم داشته در خیالم حتا نمی گنجه و تاسف میخورم برای امروز که باید سریالهای ترکی و مکزیکی و وطنی آبدوغ خیاری رو نشخار کنیم و بعد از دیدنشون بیفتیم به جون هم.

نظرات 19 + ارسال نظر
مشق سکوت- رها پنج‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 13:33 http://mashghesokoot.blogfa.com

اون زمان که خانه ی سبز پخش میشد، ما نمیدیدیمش و خیلی دوست دارم دوباره این سریال رو ببینم
میشه بگی کدوم یکی از شبکه های استانیه

رهای عزیزم اگر اشتباه نکنم ساعت 12/30 شب یک شبکه به اسم "شبکه ی اصفهان" که نمی دونم برای استان اصفهانه. امیدوارم پیداش کنی و از دیدن سریال لذت ببری

یک ذهن پریشان پنج‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 14:26 http://1zehneparishan.blogfa.com

دقیقاً همینطوره . عجب سریالی بود . چه روزایی داشتیم . موقع شروع شدن سریال هرکی هر کاری دستش بود زمین میزد و میومد پای تلویزیون . حتی بابا هم که زیاد اهل سریال و این حرفا نبود میومد و تماشاش میکرد .

خدا رحمت کنه پدرت رو فریبا
من هر شب البته نیمه کاره نگاه می کنم و روی تک تک کلماتش دقت می کنم. متاسفم که باید برای 20 سال پیشمون افسوس بخوریم که اگر خیلی رفتار های صحیح با همین دست فیلمها آموزش داده میشد کشوری با سواد و فرهنگ بالای اجتماعی داشتیم

خانم اردیبهشتی پنج‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 14:48 http://mayfamily.blogsky.com

سلام
اتفاقا امروز صبح به مادرم می گفتم چه قدر موضوع فیلم ها و دیالوگ ها چیپ و سطح پایینه!

درود به شما
خیلی هم سطح پایین و بی محتوا هستن بانو

دریا بیکران پنج‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 15:02 http://20783543800813731

سلام بر باران عاقل خودم...یادش بخیر .من هم خیلی این سریال را دوست داشتم خصوصا تذکری که همیشه خسرو شکیبایی می داد که اگه اختلاف ودعوا هم داریم ولی قهر نیستیم ...
برای همینه که من دیگه اصلا جلوی این تکنو لوژی رو لم دادن رو یادم رفته

درود به شما
آره یادمه همین جمله ی معروفش خیلی باب شده بود اون زمانا و خیلی هم عملی بود.
لم بده بانو با یه لیوان چای تازه دم ببین چه حالی داره

پیمان اسحاقی پنج‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 16:00 http://ruzayeman.blogsky.com

اخی خانه سبز یادش بخیر

پیمان تو زمان اصلن به دنیا نیومده بودی که

زویا پنج‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 16:21 http://zehnemanedige.persianblog.ir

یادش بخیر. چقدر من این سریال رو دوست داشتم. سریال هایی مثه این یا همسران، خیلی اون موقع خوب بودن. خیلی نکات خوب یاد میدادن :))

خیلی اون زمان تونسته بود این سریال سطح فرهنگی و اجتماعی و صد البته نوعدوستی و احترام متقابل رو به مردم ما یاد بده

ریحانه پنج‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 19:21

واقعا ک منم دیگه از این فیلم ها ترکی متنفر شدم
یه کار بزرگی ک میخوام انجام بدم اینه ک ما این دستگاه معثیت بار رو نمیخوایم تو خونه جدید ببریم بععععععععععععله همچین کدبانویی هستم من(نمیدونم چ ربطی ب کدبانویی داره خخخخخخخخخ)
میخوایم فقط انتن داشته باشیم
میدونی باران جان شخصیتت منو به یاد شخصیت یکی از رمان هایی ک دارم میخونم میندازه اسمش ارامه اسم رمان هم لالایی بیداری مال انجمن نودوهشتیاست سرچ کن یکم ازش بخون عاشقش میشی بیشتر جاهاش واقعیه داره تموم میشه اخه در حال تایپه نویسندش گفته میخواد بعد اینکه تموم شد جمعش کنه یعنی دیگه تو سایت نباشه البته گفته شاید
رمانش از این رمان های مکزیکی و ترکی ابدوغ خیاری نیست

مشکل این دستگاه نیست که ریحانه جان مشکل اون سریالایی که توسط خودیها تو این کانالها پخش میشه و متاسفانه بیننده هم زیاد داره.
خب برم ببینم این آرم خانوم چه شکلیه که ریحانه خانوم رو یاد من انداخته

:)nafas پنج‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 20:23

پستهات بینظیرن باران عزیزم...

ممنونم نفس

الهام جمعه 4 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 19:52 http://mehrparvar.blogfa.com

سلام
یه دوره ای هست که بهش میشه گفت دوره طلایی در مقایسه با برهه قبل و بعد خودش، نه اینکه بگیم کاملا بی ایراد بوده...
باهاتون موافقم یه سری برنامه ها سطحشون از زمان خودشون و حتی کارهای بعدی بالاتر بوده!
یکیش خانه سبزه و یکی دیگه از این دست سریالها به نظر من داستان یک شهر سری اولش بود که ارتباطات یک جمع جوان سالم رو به تصویر میکشید به همراه همه جانبه نگری در مورد معضلات اجتماعی و الگوسازی دختر امروزیش از نظر من فوق العاده بود، نه ظلم پذیر بود و در آرزوی شوهر(به هر قیمتی مثل فیلمهای امروزی) بود و نه مردستیز...چارچوب فکریش از این حیطه ها خیلی وسیع تر بود.

درود به شما
آره اتفاقن جند وقت پیش هم داستان یک شهر سری اولش رو می دیدم ولی من شخصیت اون دختر رو دوست نداشتم چون همش خودش رو آزار می داد با دیدن بدیها. (البته این نظر منه الهام عزیز)
ولی شخصیتهای داستان به خوبی کنار هم قرار گرفته بودند نه ازون جوونایی که ماشین مدل بالا سوار باشن و تیپ آنچنانی بزنند و فقط برای تفریح کار خبر رو انجام بدن. شخصیتهایی که خود خودشون بودند

بانوی ماه شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 00:49 http://mid-day-moon.blogsky.com

یادش بخیر. خدا رحمت کنه خسرو شکیبایی رو
این قسمت رو کاملا یادمه. اصلا این سریال رو کامل یادمه.
سریالش واقعی بود. لمسش میکردی مثل سریال های امروز نیست که نه سر داره نه ته . بی محتوا نبود. هر روز و هر بار کلی درس زندگی داشت.
اما دریغ که امروز به جای سریال هایی مشابه همین خانه ی سبز همه نگران یوسف و حوا و غیره و غیره هستند. ( من فقط اسم همین دو تا رو شنیدم :))‌ )سریال هایی که جنبه ی اموزشی خیلی بالایی داره اما دقیقا بر عکس سریالی مثل خانه ی سبزه.
اونقدر جنبه ی آموزشی این سریال های ترکی بالاست که آمار خیانت بسیار بالا رفته!! اره عزیزم

میدونی آخه برام جالبه با اینکه شخصیتهای اصلی -یوسف و حوا- مردن اما همچنان این سریال ادامه داره یعنی اینقده قدرت نویسندگی و شخصیت سازیشون بالاست؟؟؟؟؟؟ من که نمی دونم
و واقعن توی این 4 سال به شدت هم علنی شده این خیانت و ...
به قول "شاهین. ن" زشتی هم دیگه عادت شده برامون

نادی شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 10:10

سلام به شما و دوستان گل

اگه 20 سال پیش پیام این سریال نامفهوم بود و امروز خوانا خب میتونه هزار دلیل داشته باشه ...

گاهی فقط فهمیدن یه پیام کافی نیست ...

ممنونم از تورهای خاطرات گردی.

پست بالایی هم عالیه یه فراخوانه ؟
خوبه که حواسمون باشه و هربار یکی شیپور بیدار باش رو بدمد شاید بشه از زندگی های جزیره ایمون بیاییم بیرون...

فکر می کنم 20 سال پیش خانه سبز تونسته بود الگوی مردم رو تغییر بده. تور خاطره گردی چه عنوان جالبی
میتونه یه فراخان برای هر کسی باشه که داره زندگی می کنه اما دچار روزمرگیه

خاهر بهار شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 10:37

یادش بخیر واقعن من عاشق این جملش بودم قرمه شبزی رو میخورین بعدن صحبت میکنیم خوشم میاد از ادمای شکمو مثل خودم ولی جدا از شوخی به مردم از طریق سریال و فیلم خیلی چیزا رو میشه یاد داد ما بعد از سال 82 یهو 30 سل عقب گرد کردیم

اتفاقن دیشب همون جمله رو گفت. عجب کیفی کردم با اون بیانش. خدا رحمت کنه عمو خسرو رو
بد جوری هم عقب گرد کردیم بخدا

ساسا شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 11:31 http://www.khordeforooshi.blogfa.com

فیلم قشنگی بود. اولین بار غار تنهایی اونجا مطرح شد. راس میگی سرشار از نکات آموزنده روانشناسی بود. فیلم نامه خوب با بازی قوی... من که اون فیلم و همسران رو واقعادوست داشتم. فک کنم 4شنبه ها پخش میشد.

آره ساسا همه ی اتفاقات خوب در کنار هم یه سریال دیدین رو رقم زد با اینکه 20 سال از زمانش گذشته اما امروز هم اشتیاق دارم برای دیدنش

My white house شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 14:34 http://mennomen.mihanblog.com

واقعا چه سریالی بود ،یادش بخیر. کلی اونروزها با اینسریال خاطره داشتیم.من به سبزبودن تو معتقدم باران جان

ممنون اسمان عزیز که اینقده این روز ها خوشحالی و پرانرژی

ته تغاری شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 16:29 http://ssmall.blogsky.com/

اتفاقن دیشب من دیدمش ..شبکه اصفهانه...

درود به تو. آره شبکه ی اصفهانه

بانوی ماه یکشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 01:03 http://mid-day-moon.blogsky.com

دقیقا سوال منم همینه :))
ما که نبودیم مامان بزرگ جان که معرف حضور همه هستن اومده بودند خونه ی ما که پدر شب ها تنها نباشه ( دیدید که اونشب چی شد سابقه داشت)
خلاصه ایشون هم طرف دار تمام این سریال ها از سر بیکاری بخصوص همین یوسف و حوا. خوب بابای منم دیگه میدیده. من که اومدم دیدم شب ها سر ساعت میزده کانال مورد نظر و میدیدند تا شبی که یوسف مرد. دیگه ندیدند. من که فکر کردم با مردن حوا تمام میشه اما دیدم خیر!!! داستان ادامه دارد

والا به نظرم به سیاست اون کشور هم ربط داره .با ساختن اینگونه فیلمهای سطح پایین مردم رو مشغول می کنند تا به بقیه ی کار های مملکتی کاری نداشته باشن

خاهر بهار یکشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 09:21

عمر گل لاله رو بگو دیگه از جیش کردن بچشون اپیزود ساختن واه واه

خدا نکشتت. مُردم از خنده دختر

Mr PACT یکشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 11:36

واقعا همینطوره! از اون سریال ها رسیدیم به اینجا! از این سریال ها به کجا خواهیم رسید؟!

اون سریالا دوباره می رسیم سر از یه ملکت دیگه در میاریم

مشق سکوت- رها دوشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 18:28 http://www,mashghesokoot.blogfa.com

ممنون عزیزم، درسته شبکه ی استانی اصفهانه، که فکر میکنم ساعت 6:30 یا 7 بعدازظهر پخش میکنه و تکرارش آخر شب باشه

خاهش می کنم بانو. امیوارم ببینی و لذت ببری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد