*اون اوایل که تازه مشغول به کار شده بودم، یکروز سرپرست تدارکات که صدای دوبلور آلن دلون رو داره، تماس میگیره و میگه: خانوم شما چرا سِمتِ منو درست ننوشتی؟ برای من پست و سمت مهم نیستا اما شما و همکاران تون ازین به بعد درست سمت منو بنویسین.
من که تو حالت آمیخته با تعجب و خنده بودم، بهش گفتم: ببخشید آقای "خ" من که نمی دونم عنوان هر کسی چی هست؟
گفت: خانوم زنگ بزن امور اداری بهت عناوین رو بده دیگه.
من: میشه شما زنگ بزنی برام بگیری؟
آقای "خ": خانوم کار من نیست که و بعد تلفن رو قطع کرد.
هر وقت این آقا رو می بینم، هم یاد آلن دلون می افتم و هم اینکه اصلن پست و مقام و سمت براش مهم نیست
*یک مدیر امور داری داریم که خدا نکنه روزی بخاد به یکی گیر بده. از روزی که من اومدم سرکار، قرار بود ایشون بازنشسته بشن اما تا به امروز نه تنها بازنشسته نشدن بلکه یه شاسی بلند هم خریدن. لعنت به حسود
یک روز زنگ زد این آقای مدیر که خانوم باران چرا اینهمه چسب میزنی به پاکت؟ کمتر چسب استفاده کن. (این فقط یکی از موارد گیر دادنشه)
من متعجب از این حرفش در حال تفکر بودم که این آقای خدمات اداری- که چوب این آقای مدیر اداری خیلی زیاد به تنش خورده- اومد و گفت: خانوم اون موقع ها که شما نبودین یه مدلی با مدیر تولید حرف زده که اشکشو در آورده. شما خودتو ناراحت نکن.
* این فقط دو مورد از همکارانی بودند که باهاشون کار می کنم. اینقده باثبات و با پشتکار و مردمی هستن که نگووووووووو
پ.ن.1 : به به بسلامتی مه . آفرید امیر.خسروی هم اع.دام شد فقط یک سوال؟ تکلیف این 3.0.0.0 میلیارد چی شد؟؟؟؟؟؟؟
پ.ن.2: خیلی مردی ژیل ژاکوب. مرد تر از همه ی اونهایی که فقط ادعای مردانگی دارند.
همه جا همینطوری اند
یعنی همه جا اختلال شخصیت موج میزنه؟؟؟؟؟ یا خدا
خیلی سخت نگیر
باید به این ناهنجاریها ، عادت کنی
سه هزاره برگشت تو جیب صاحبهای اصلیش !!!
البته با دیرکردش...
اصلن یک فولاد آبدیده ای شدم تواین 2 سال و اندی
یا خدا صاحبانش کیا بودن
همه جا اینجوریه و متاسفانه تازه واردها هم از اونا الگو میگیرن و گاها ناخواسته شبیه اونا میشن.
آرفین گفتی تازه وارد داغ دلم تازه شد. یکی شون چند روز پیش یه پررویی کرد چنان در نطفه خفه ش کردم که نگووووووو
سلااااااام عزیزم, همه جا اینجوریه حالا وضع ماها تو بیمارستانا خیلی خراب تر از این حرفاس...
نمی دونم والا حتمن فکر می کنن که با این نوع مدیریتشون دارن خدایی می کنن و جالب اینجاست که از اطاعت دیگران به شدت لذت می برند....
باران جان خبر نداری مگه؟ شخصی که به سزای عملشون رسیدن باعث شدن که کلا جامعه تادیب شه و اون میزان پول هم به عنوان شکرانه به حساب ملت دونه به دونه واریز میشه!!!!!!
یعنی به خدا قد یه ارزن آبر و حیثیت برامون نمونده. همین مونده بود که آقای ژاکوب بیان برای آقایان تفهیم کنن که توی دنیا چه خبره...
خب خدا رو شکر فقط من موندم چرا تو ملا عام این عمل پسندیده انجام نشد؟؟؟؟؟؟؟
کلن دنیا کیف میکنه با این همه فرهنگ مون
ببین باران اون جناب مدیر امور اداری رو باید الگوی خودت قرار بدی . ایشون اونقدر در مصرف چسب صرفه جویی کردن که تونستن شاسی بلند بخرن دیگه !
راست میگی فریبا فقط این چسب مال اداره بود که
آفرین به تو.
قربان شما
الان منو می بینه سلام نمی کنه. تو قیافه ست
کی جرات کرده با شما اینجوری حرف بزنه من موندم
مدیر اداری کلن قاطی داره
اون یارو الن دلونه اصلا براش پست و مقامش مهم نیست هاااااااااااااااااااااااااا
صداش رو عشق است
میخواسته بازنشست بشه که اینطور الان گفتی شاسی بلند داره لعنت ب حسود خو ب ماچه
کلن ما یک کلکسیون داریم از همکاران حالا این دو نفرشون بودن ما بقی رو تو پستای بعدی شرح میدم چطورین
سلااااااااااام باران جون؛ پس کامنت من کووووووووو؟؟؟؟
اصلا اعصاب اینجور افرادو ندارم دیگه
ببین من چه اعصاب فولادی دارم باید با این مدل آدما در روز سرو کله بزنم. یه مشت بی منطق