وقتی سال جدید شروع شد من هم یه دفتر برداشتم و یه برنامه ی سه ماهه ای توش نوشتم که انجامش بدم. بنا بود که کار هایی که انجام میدم رو، توش لیست کنم اما این دفتر شد یه دوست خوب برای من. اتفاقاتی که افتاده و خرید هایی که کردم و نالیدن ها و خوشی ها رو می نویسم و جالب اینجاست که به این کار اعتیاد پیدا کردم. خب همه چیز رو که نمیشه توی وبلاگ نوشت و شرح داد اما توی دفتر روزانه بدون اینکه کسی از زندگیت رو بخونه و قضاوتت کنه میشه نوشت از هر چی که توی دل آدم میگذره و هر فکری که به مغز آدم خطور می کنه.
اصلن خیلی وقتها با نوشتن، یک سبُکی خاصی رو حس می کنم. انگاری چند کیلو وزن کم کردم. افکار آدمها حتمن وزن دارند که با از بین رفتن نیمی از اونها که بی مورده و حاصل پریشانیها و دلواپسیها و استرسهای روزانه و گاهن ماهانه ست، یک انرژی دوباره و مثبت به آدم منتقل میشه. نیروی کلمات رو نمیشه نادیده گرفت خصوصن زمانی که تبدیل به گفتگوی دورنی بشه.
امیدوارم سهم نوشته هاتون از زندگی پر باشه از آرامش، نیکی، صداقت و اخلاقیات ...