زنگ زدم به همکارم بعد از سلام و احوالپرسی و با اینکه صداشو شناختم اما مردد بودم، گفتم میخاستم با آقای "ع" صحبت کنم. برگشته میگه امروز تشییع جنازه ی آقای "ع " هست. خشکم زد ازین حرفش.
با تعجب میگم: من همکارتون هستم از فلان شرکت
میگه: اِ تویی؟ حالت چطوره؟ از دست خانوم "خ" مجبور بودم این حرفو بزنم. آخه روزی چند بار زنگ میزنه و پیگیر کار مالیاتیه. برای همین گفتم یکم سرکارش بزارم.
یعنی همچین همکار نخبه ای نوبره
چه خلاق. خوشمان آمد
هاهاها... دمش گرم
ایول داره خلاقیتش
طرح خوبی بودا میشه در برابر ادمای کنه ازش استفاده کرد یا مثلن یه سریش زنگ زد بگی طرف رفته مستراح ای بهش بر میخوره دیدم که میگما
کلن آدمیزاده و خلاقیتش دیگه
توام میگفتی کجا دفنشون میکنن با بچه ها بیایم واسه تشییع جنازه
والا اون لحظه اینقده از حرفش جا خوردم که اصلن کلمات تو دهانم نمی چرخید. یه لحظه خون به مغزم نرسید