رسم روزگار ست دیگر

آقای راننده مسیری رو که از اون عبور می کردیم رو بهمون نشون داد که دو روز پیش دچار آتش سوزی شده بود و گفت:" چند واحد مغازه که بالای اونها واحد مسکونی هم بود، کاملن آتش گرفت اما خوشبختانه مغازه ها بیمه بود و میشه خسارت رو جبران کرد. توی یکی ازین واحد های مسکونی تازه عروسی، کلیه ی جهاز ش که قرار بود تا چند روز دیگه بعد از عروسی ساکن اون خونه بشن متاسفانه سوخت و خاکستر شد. آقای داماد وقتی حادثه رو دید یک سیگار روشن کرده و خیره شده بود به سمت کوه. کارد میزدی خونه ش در نمی اومد."
فکرم رفت پیش عروس و داماد که قرار بود زندگی جدید رو شروع کنند در کنار هم اما با این اتفاق شاید خوشی هاشون هم به تاخیر می افتاد. فکر می کردم به اینکه اگه خدای ناکرده اگر یکی از اونها داخل خونه بوده و توی این آتش سوزی جانش رو از دست می داد اونوقت یکی از اونها بی سر و همسر می شد و تلخی زیادی رو باید تحمل می کرد. شاید الان هم تلخند برای از بین رفتن وسایلی که توی این گرونی ها خریده شده بود اما خدا رو شکر کنار هم هستند. خدایا خودت هواشونو داشته باش.

"رسم روزگار ست دیگر. از یک دست تقدیم می کند و از دست دیگر به زور از چنگت بیرون می کشد" ژوزه ساراماگو


لینک خوشمزه/ اینجا