ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.
ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.

معضلی به نام چی بپوشم؟ 2

چند روز وقت گذاشتم تا بتونم لباس مناسبی برای عروسی امروز تهیه کنم که البته موفق هم شدم. دو روز قبل که با خاهرم رفتیم تا به جست و جو و کند و کاو بابت این امر خطیر بپردازیم دوباره با یک مانتو به خونه برگشتیم.

مغازه ها و بوتیکهای زیادی رو گشتم تا بتونم یک لباس مناسب که مختص پوشیدن تو عروسی باشه نه پارتی پیدا کنم که این امر میسر نشد. بعضی از مغازه دار ها بی حوصله و بی تربیت بودن پس سریع می اومدم بیرون تا روحیه م بیشتر این خراب نشه و درد پیدا نکردن لباس بیشتر آزارم نده. یک مغازه رفتم که فروشنده از من نا آرامتر بود و منو دعوا کرد که چرا سر لباسها عیب و ایراد میگذارم. من بر خلاف اینکه بخام باهاش بحث کنم و یا سریع بیام بیرون فقط خنده م گرفته بود که این بنده ی خدا چرا از من بیقرار تره؟ خیلی دلم میخاست به آرامش دعوتش کنم اما اونقدر خسته بودم که از همونجا با آژانس برگشتم خونه و یک سونامی اونجا به راه انداختم با خاهر کوچیکه.

و اما دیروز باز هم نا امید نشدم و همینطور که دنبال هدیه ی مناسب برای عروسی بودم، یادم اومد که یک مغازه رو از قلم انداختم. پشت ویترین مغازه ی مورد نظر لباس زیبایی رو دیدم که خیلی خوشم اومد بهمین دلیل وارد شدم تا باقی کار ها رو ببینم. فروشنده ژورنال ها رو که آورد یکهو سر درد و دلش باز شد و شروع کرد از آقایون بد گفتن که مصیبتی داره باهاشون وقتی میان با خانوماشون برای خرید. از کوتاهی لباسها ایراد میگیرن و همونجا با خانوماشون بحث می کنن که نمیزارن تو عروسی این لباس رو بپوشن. فروشنده اینقدر جالب بیان میکرد ماجراهایی رو که براش پیش اومده بود و میگفت باید حتمن یک کتاب بنویسه در مورد شون. تمام این مدت من فقط میخندیدم و با اینکه لباسی رو نتونستم انتخاب کنم از بس که این مرد اتفاقات رو زنده و جامع و مهیج تعریف می کرد. خدا دلت رو شاد کنه جوان که دل منو شاد کردی و انرژی مو چند برابر کردی که نا امید نشدم از خرید لباس.

از مغازه اومدم بیرون داشتم میرفتم سمت خونه که یکهو یادم اومد یکی ازدوستان دوران راهنماییم توی یک بوتیک کار میکنه که اتفاقن چند روز پیش هم یک لباس خوب اونجا دیدم اما پرو نکردم. یک پیراهن صورتی چرک ساده با قیمت مناسب و خوش فرم رو انتخاب و پرو کردم که خیلی خوشم اومد. مثل یک آدم پیروز در دلم برای خودم پیغام تبریک فرستادم و سریع در ذهنم کفش و کیف ( و وسایلای توش ) و مانتو و روسری رو هم ست کردم و مقتدرانه به منزل برگشتم.

بالاخره پروژه ی خرید لباس هم به اتمام رسید اما به نتایج خوبی درین مدت رسیدم که نوشتنش خالی از لطف نیست:

1- این فرهنگ تُرک بدجور بر همه ی قسمتهای زندگی ملت ما تاثیر گذاشته. دست به هر لباسی میزدم، فروشنده میگفته تُرکه. حالا یکی اگه نخاست لباس تُرک بپوشه چه گلی باید به سرش بگیره. تو رو خدا ازین ملت بکشید بیرون. نه تنوع کار دارن نه رنگ مناسب نه دوخت خوب.

2- فروشنده های محترم شما که اعصاب ندارید چرا اینهمه هزینه می کنید که مغازه بزنید. بشینی خونه حداقل می تونی شبکه خبر نگاه کنی اطلاعاتت بره بالا تر. والا

3- فروشنده ی مردمی، یکی میاد مغازه ت چند دقیقه از موبایل و سیستمت دست بکش. یه نگاهی هم به مشتری بنداز ببین چه مرگشه. حداقل جیغ جیغ اون بازی تو کم کن.

4- فروشنده ی عزیز مجبوری قیمت رو دو برابر مغازه ی بغلی بدی و بعد بگی تخفیف هم میدم. خداییش در حق جیب ملت خیلی بی انصافیه که مکان به مکان و حتا مغازه به مغازه لباسهای یکجور قیمت متفاوتی باشن.

5- برم خیاطی یاد بگیرم تا منت این مغازه دار ها و ملت تُرک رو سرم نباشه.


سعی می کنم امروز بهم خیلی خوش بگذره خصوصن اینکه دوستای مشترک زیادی هستند در این عروسی که قراره بعد از مدتها ببینمشون. مرضیه جان ایشالا سپید بخت بشی



نظرات 7 + ارسال نظر
maede پنج‌شنبه 20 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 12:32 http://ashiyane-nursing.mihanblog.com

سلااااااااام ؛ بعد از مدت ها آمدم بالاخره :)
مبااااااااااارکت باشه لباسات ایشالا که لباس عروسی بخری برای خودت ولی ایشالا از اون شوهرا گیرت نیاد که هی گیر بده بهت هه هه
5 موردت واقعا خیلی باحال بود و حرف دل خیلیاااااا

درود به روی ماهت. خوش اومدی
مرسی عزیزم ایشالا برای عروسی شما بیاییم و معضلی به نام چی بپوشم 3 رو رقم بزنیم
یعنی من توی این دو روز چیزها دیدم

نادی پنج‌شنبه 20 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 12:42

عروسی مبارک باشد.
لباس نو مبارک و همیشه به دل خوش تن کنی..

خوش بگذرد♡♡

ممنونم نادیا جان. ایشالا برای عروسی شما لباس بخریم و معضلی به نام چی بپوشم 4 رو رقم بزنیم. معضل 3 برای مائده بود

Mr PACT پنج‌شنبه 20 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 13:00 http://pcVpn.blogsky.com

هاها... فروشده جوان خیلی باحال بود
دروغ میگن خانوم همه جنس های خودیه! الکی میگن ترک که بفروشن!

فقط بایستی می دیدی اون فروشنده رو. میگفت مثلن خانومشون می رن تو اتاق پرو بعد آقاهه نشسته منتظرشه خانومایی که میان رو ورانداز میکنه با چشم بهم اشاره که چه تیکه ای. اصلن فروشنده یه گیله مرد واقعی بود

آره بخدا جنساشون اکثرن پلاستیکی بود. جنس مرغوب پارچه از دور داد میزنه که من واقعیم

مهرپرور شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 12:10 http://mehrparvar.blogfa.com

سلام
امیدوارم عروسی حسابی خوش گذشته باشه
چی بپوشم یکی از تفریح ها و چالشهای باحاله
خدا این خوشیها رو از ما نگیره

درود بر شما
جای شما خالی. خیلی خوش گذشت
راست میگی والا. خدا این خوشیها رو از ما نگیره

ساسا یکشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 09:38

مبارکه بلاخره موفق شدی چی بپوشی....
داره بهت حسودیم میشه. آخه چقدر مانتو میخری درحالی که من در فقر مانتو بسر میبرم.

ممنون ساسا جان
بخدا تنوع مانتویی که تو تهران بشتره تازه قیمتهاشون هم مناسب تره.
من بیشتر موقع حراج خرید می کنم برای همون چند تا چند تا مانتو میگیرم

یک ذهن پریشان دوشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 00:40

به به خیلی مبارک باشه خانووووم .
منم با خیلی از فروشنده ها مشکل دارم . یعنی اگه اینا بلد بودن یه لبخند به مشتری بزنن و نظرات خودشون رو تحمیل نکنن آمار فروششون چند برابر میشد .

ممنونم عزیزم.
کلن از استاندارد های روز دنیا در هر زمینه ای به شدت عقبیم

خاهر بهار چهارشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 09:35

شما هرچی بپوشی بهت میاد خاهر

واااااااااااااااااااالا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد