پنج شنبه و جمعه ی شلوغی داشتیم از یک طرف باید برای عزیزان درگذشته خیرات می کردیم و از یک طرف بایستی برای جشن دختر خاله آماده می شدیم. با هر مکافاتی بود خودمان را به جشن زنانه ای که خاله برای دخترش ترتیب داده بود رساندیم. این جشن های زنانه خیلی جالبند. منتهی می شوند به ازدواج مجردان فامیل و بچه دار شدن خانومهایی که چند سال از ازدواج شان گذشته و با یک دعای دسته جمعی به هر زوری که شده یا همه را می خواهند عروس، داماد کنند یا بچه دار.
الغرض بنده که اصلن دل خوشی ازین جشنهای زنانه ندارم به خاطر دختر خاله ام رفتم تا خدای نکرده فکر نکند چون عروس شده در 22 سالگی من 32 بهش حسودی (فامیل ما توهم خیلی دارند)کرده ام.
خیلی از آدمها هستند نداشته های خودشان را با داشته های دیگران پر می کنند، داشته هایی که دیگران برایش زحمت کشیده اند و هزینه داده اند.رفتار هایی دیدم که برایم تازگی نداشت اما آزار دهنده بود.همانجا دعا کردم خداوند متعال به بندگانش بهترینش را عنایت کند و ایضاً جنبه اش را پیوستش...
سلام
منو بردی به مهمونی های مشابهی که درآن شرکت کرده بودم..
چقدر فضاشون برای من غریبه بود...
دنیایی که مد و آرایش ...
خرید جدیدترین ،لوکس ترین ها...
چشم هم چشمی..و حسادت هایی پشت چهره های نقاشی شده پنهون شده...
میدونی حسرت تجربه ی هیچکدام رو نداشتم و ندارم..فقط حیفم میاد که همجنسام در این ایستگاه ها بمانند و از تجربه های عالی تر جا بمانند...
واقعن ما چرا این مدلی هستیم؟؟؟ نسل قدیم و جدید هم نداره
به هر حل هر کی یه مدل نیش میزنه و نفرت به وجود میاره
انگاری هر کی پر زرق و برق تر باشه آدم تره
سعدی یه جمله ی خیلی خوب داره:
تا توانی مال بیندوز و علم بیاموز که نادان تو را به اولی داند و دانا به دومی