خیلی چیز ها هست توی زندگی که ما بهشون عادت کردیم و روزی که ناغافل نبود شون رو احساس کنیم، ما می مونیم و یه دنیا حسرت و تبدیلشون می کنیم به نوستالژی و مرور خاطرات. یه جایی خوندم نوستالژی برای ملتیه که افسره اند و مدام توی گذشته سیر می کنند بی اونکه لذتی از زمان حال ببرند. فکر می کنم دلیلی اینکه ما اینقدر خودخاهیم و همه چیز رو برای خودمون می خاییم همینه،
اما بعضی از نوستاژی ها ویران کننده اند و هیچ ذهنی از یادآوری شون نه تنها احساس خوشایندی نداره بلکه قلب و ذهن آدم از درد دنبال راهی می گرده برای التیام. من نمی دونم توی شهر من، توی کشور من، توی سرزمین من چند نفرند که شبها توی خیابان می خابند، توی گور های ناتمام که منتظر صاحبان دایمی شون هستند، اصلن خیلی ها چطوری زندگی می کنند. دیروز توی داروخانه مرد و زنی بخاطر 47000 تومن دارو نگرفتند و دفترچه رو پس گرفته و زدند بیرون ازونجا. هر روز و هر روز این صحنه از جلوی من رژه می رند. توی این مملکت غنی که وقتی به راحتی صحبت از 2000 میلیارد میشه( که انگاری 2000 تومن بوده) چرا یه عده ای نباید از حداقل امکانات بهره مند باشن.
خدایا ازت میخام خار و خفیف مون نکنی، همونطور که به ما جان دادی و روح دمیدی در وجود ما، خودت به برکت نامت کمکمون کن و نجاتمون بده از جهالت.
*نوستالژی nostalgia را میتوان به طور خلاصه یک احساس درونی تلخ و شیرین به اشیا ، اشخاص و موقعیتهای گذشته ، تعریف کرد. معنی دیگر نوستالژی دلتنگی شدید برای زادگاه است.
سلام
واقعا جای تاسف داره...
نامه سرگشاده ی آقای اصعر فرهادی رو خوندم به شدت از درد در خودمپیچیدم...بعدش آقایون میلیاردی حقوق می گیرند میلیاردی اختلاس میکنند و همچنان بین خودشون اموال رو تقسیم میکنند...عین خیالشون هم نیس...
از دیروز دارم به این فکر می کنم چار باید اینطوری یه عده ای زندگی کنند اما یه عده ای از پول دارن می ترکن البته از جیب مردم.وجدان چی میشه این وسط مگه میشه ادم اینقدر خودخاه و خودپرست باشه؟؟؟؟؟؟