دارد باران می بارد و من دارم "تو بی من" شادمهر گوش میدهم و آدامس را باد می کنم تا شاید خواب از سرم بپرد. گِلس موبایلم نمی دانم چطور شکست. گلدانهایم آب ندارند.چترم گیر کرد به در تاکسی و یک پره اش شکست. کلاس خوبی نبود دیروز. ابرو هایم به شکل وحشتناکی پر شده اند وقت ندارم بروم آرایشگاه. زمستان و سردی هوا ناک اوتم کرده. اینقدر خستگی دارم که فقط میخواهم مثل یک خرس قطبی آنقدر بخوابم تا خستگی ام در برود.
اما مشکلات من هیچند، دیر یا زود رفع میشود. این خبر های تلخ از گوشه و کنار ایران دلم را خون کرده. کی میخواهد این تن خسته آرام گیرد و مردم یک نفس راحت بکشند؟
آخرین پستم مال هفته ی پیش چهارشنبه است و من چقدر پست نیمه کاره دارم توی چرکنویس.
علی کریمی خیلی شجاعی پسر، خیلی
ولنتاین هم مبارک