ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.
ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.

نا امیدی خر است

امروز که داشتم خبر های صبح رو میخوندم دیدم نوشته کشته شدن 60 نفر در سیل ... توی دلم دعا می کردم فقط ایران نباشه. الان مدتهاست هر خبر بدی دارم می خونم میگم تو ایران اتفاق نیفتاده باشه. میدونم آخر خودخاهیه حتا رذالت اما قلبم درد میگیره از شنیدن اتفاقات بد توی مملکتم، سرزمین دوست داشتنی آفتاب و باران، سرزمین درخت و سبزه و روشنی که چارفصل زیباست. شمالش، جنوبش، کویرش و ...

نا امید نمی شم، ناامید نشیم، نا امید نباشیم.

نا امید نمی شم، ناامید نشیم، نا امید نباشیم.

نا امید نمی شم، ناامید نشیم، نا امید نباشیم.

نا امید نمی شم، ناامید نشیم، نا امید نباشیم.

آب و برق و هوا و ...

دیروز تو محل کارم برق رفت، موقع اومدن با آژانس اومدم  کولرش خراب بود.  رسیدم خونه دیدم برق نداریم. ازونجایی که گوشیم شارژ داشت مشغول شدم به چک کردن تلگرام و اینستاگرام. بعد هم یادم اومدم چند تا فیلم دانلود کردم. نشستم به نگاه کردن و تا  برق اومد گذاشتم لپ تاپمو تو شارژ که 20 دقیقه بعد دوباره برق رفت. فیلم تموم شد یه سری کار داشتم انجام دادم. ساعت شد 9/30 شب که تازه برق اومد. شما فکر کن این چند ساعت یه عمر بود برای منی که زیاد هم گرمایی نیستم. حالا مردمی که مدتهاست آب و هوا و برق ندارن چی می کشن؟از صبح که خبر های خرمشهر رو شنیدم دارم دیوونه میشم. وای مگه امام حسین قیام نکرد برای آزادی و مبارزه با مفسدان؟؟ مگه امام حسین نگفت اگه دین ندارین لااقل آزاده باشید؟؟؟ مگه ما هر سال برای مظلومیت امام حسین اشک نمی ریزیم و 10 روز بشدت عزاداری نمی کنیم؟؟؟؟

نمی دونم چی بگم؟  توی این مملکت غنی و سرشار از موهبت، مردمم باید با سختی زندگی کنن. با سختی نفس بکشن. با سختی شاد باشن. میدونید درک درد و رنج آدمها رو فقط کسی متوجه میشه که با همه ی وجودش طعمش رو چشیده باشه. فقط همین....

اگه دعام به جایی برسه دعا می کنم مردمم تو آرامش و صلح زندگی کنن، شاد باشن، سلامت باشن و محتاج نامرد نباشن...


قطعه ی کوچکی از خاک/ محمد رضا شعبانعلی


اتفاقات روزمره

اونموقع هایی که با NGO مون میرفتیم برای پاکسازی سواحل یا پارکهای جنگلی فکر می کردم فرشته ایی هستیم محترم با چوب جادویی که قراره با کارمون به آدمها بفهمونیم شما زباله ریختید ایراد نداره ما جمع می کنیم و رضایتش رو با جان و دل می پذیرفتیم حتا اگه کسی تمجیدمون نکنه یا حتا مسخره مون کنه. تا اینکه شهریور 95 با خانواده رفتیم پارک جنگلی سراوان جایی که شهریور 85 با همون گروه مون رفته بودیم. مثل همون ده سال پیش پر از زباله یادگاری از مسافران و هموطنانِ جان و غرور آفرین در کلیه ی عرصه های مجازی و حقیقی.

پریشب که بازی ایران و پرتغال تو ورزشگاه آزادی تموم شد همون هموطنانِ جان به پا خواسته و زباله های خودشون رو جمع آوری کردند و گویا عکس هم منتشر کردن جهت این حرکت پسندیده شون.

عزیزان، خواهران ،برادران، هموطنان شما دور ریز های  خودتون رو از ورزشگاه جمع کردید، زباله هایی که خودتون تولید و ریخته بودید. دنبال تحسین و غرور آفرینی نباشید. استاندارد رفتاری هر کسی نه در انتشار مطالب کوروش و فرهنگ 2500 ساله ست بلکه یادگیری ساده ترین رفتار انسانی در برابر انساهای دیگه ست، انسانهایی که گاهی با رفتار هامون بی اونکه بدونیم تاثیری نامطلوب بر زندگی شون میزاریم.

بیاییم یاد بگیریم تو سال 2018 تو قرن 21 کمی متمدن تر رفتار کنیم با رعایت اصول ساده ای که خیلی ها رو با انجامش به زحمت میندازیم مثل دوبله و سوبله پارک نکردن، بوق نزدن ممتد، رد نکردن چراغ قرمز، راه دادن به آمبولانس، ایجاد نکردن آلودگی صوتی، فضولی نکردن در زندگی شخصی و خصوصی دیگران، نریختن زباله و .... (لیست خیلی طولانی میشه بنویسم)

بله هر کی باید قدم خودش رو برداره تو زندگی که بی شک بی تاثیر نیست روی رفتار دیگران. تمرین کنیم از امروز تمرین کنیم به حریم آدمها و محیط و جامعه احترام بزاریم.

یه سکانس از فیلم "وقتی برگشتم "(وحید موساییان) هما همسر حمید بهش میگه موضوع پایان نامه رو تغییر دادم. هما میگه:"موضوعش اینه یکی چطوری میتونه توی زندگی مشترک بی قید و بند باشه اما اون یکی حتا فکرش رو هم نکنه"

لپ کلام اینکه بیاییم برای خوب زندگی کردن تمرین کنیم و در کنارش اول یاد بگیریم چطور زندگی کنیم.


پ.ن:پست جدید در کانال تلگرامم گذاشتم

روز های درهم و برهم

تعصب

تعصب بی فکر و بیجا هیچوقت برام قابل هضم نبوده خصوصن از وقتی هیجانات کاذب رو کنار گذاشتم و فکری تر شدم. نمی شه یقه ی کسی رو گرفت که چرا هیجان داری  اما تعصب بیخودی به آدمها، باور های نادرست، به اتفاقات، به گذشته و ...فقط از یه فکر بسته و به روز نشده میاد.

فوتبال دیشب بخشی از اتفاقات عمیق این چند سال ایران بود، گوشه ای از رویدادی که چشمهای زیادی بیننده ش بود. حتا اگه ایران این بازی رو می برد باید بگم ما سالهاست توی اخلاق بازنده ایم. کاری به ماجرای هتل رونالدو ندارم (که فکر می کنم اون ایده ی مزخرف دم هتل کارش رو کرده بود) بحث اینه ما سالهاست یاد گرفتیم برای اینکه به موفقیت برسیم میانبر رو انتخاب کردیم میانبری که خوشی زود گذر برامون داره که شاید بهمین هم قانعیم، قانع به کم ترین ها، راحت ترینها، آسون ترین ها و ...


خوشحالی

دیشب برای بیرانوند خیلی خوشحال شدم. نه اینکه پنالتی رونالدو رو مهار کرد نه برای اینکه بیرانوند ثابت کرد کار نشد نداره. باید زندگی کرد و تلاش کرد تا به نتیجه رسید. کاری به قبل فوتبال بیرانوند ندارم که از یه طبقه ی متوسط بود اما همینکه توی دنیا دیده شد خیلی حال خوب کن بود، خیلی...

و اینکه خوشحال تر ازینکه زنان ما برای بار دوم رفتن به ورزشگاه آزادی رو تجربه کردن بی بازیکن تو زمین اما تجربه ای خوب توی قرن 21 بود. عکسهای ورزشگاه آزادی اشک منو درآورد. این اشک نه از روی ترحم بود نه از روی همدلی برای محرومیت زنان این سرزمین بود که کم آسیب ندیدند اما باز هم مطالبه گرند. تبریک بهشون و آفرین به حامیانشون


شرافت

شرافت شاید فقط یه کلمه باشه اما دنیایی معنی داره که در منطق و مرام هر کسی جا نمیگیره. با شرف باشیم. زن و مرد هم نداره. همین


پ.ن: ممنون ازینکه به کانال تلگرامم هم سر می زنید   baranpaieziii@


نفحات نفت

خانواده ای هست مفلوک . کار ِ پدر بدان جا کشیده است که مجبور است طلای مادر بفروشد تا نان سفره ی فرزندان فراهم آورد و البته بیش از آن را نیز خرج خود کند . . .

به پدر چه خواهید گفت؟ بی کاره ؟ مفلس ؟ معتاد ؟ هر چه خواستید بگویید اما بدانید که از چنین مردی بایستی نا امید بود. اگر کسی به فکر ِ نجات ِ چنین خانواده ای باشد، تنها به فرزندان جوان امید خواهد بست . . .

مادر یعنی وطن. طلا یعنی نفت . پدر یعنی دولت . . . این ملک ، پدرانی داشته است که برای حکومت ، نه طلای مادر که خود مادر را نیز فروخته اند ! در چنین خانواده ای تنها مایه ی نجات ، همت فرزندان است . . . از پدر کاری بر نمی آید... "


از کتاب نفحات نفت نوشته ی رضا امیرخانی