ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.
ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.

برای همه ی مایی که درین جامعه بی آموزش زندگی می کنیم

ماجرای زهرا امیرابراهیمی پیش اومده بود، یادمه من تو اون ان جی اوی محیط زیستی تازه شروع به فعالیت کرده بودم. (خب ان جی او همونطور که از اسمش پیداست یعنی سازمان غیر دولتی یعنی جمعی از مردم با هر سن و سواد و پیشینه ای جمع میشن و یه گروه رو تشکیل میدن در قالب فعالیتی که میخوان انجام بدن). داشتیم میرفتیم طرح آموزشی. یکی از بچه ها به اسم پریسا که خیلی کتابخون و روشنفکر بود بحث رو چنین آغاز کرد که تقصیر خود ابراهیمی بود که این اتفاق براش افتاد. چرا رفت خونه غریبه که ازش سو استفاده بشه. خواهر و زنداداشش هم دنباله ی حرفش رو گرفتن و این حرفش رو تایید کردن.

دیروز که رفته بودم کلاس حضوری (بعد شیش ماه )پیش استادم، بعد تمرین حرف یکی از کسانی که تو آموزشگاه مهتای رشت حرفش برای تعارض پشت کنکوریها سرزبونها افتاده بود، شد. استاد گفت من طرف رو از نزدیک میشناسم حتا رفت و آمد خانوادگی داریم چرا خانواده ها بی اونکه برن شکایت کنن اسمش رو انداختن سرزبونها، خانومش یکی از آدمهای محترمه که تو فلان بیمارستان کار می کنه و بعد حرف یکی از پشت کنکوریها رو زد که با این آقا کلاس داشته. این آقا تو ریز مسایل بهشون مشاوره میداده از پریود شون گرفته تا عصبانیت شون و این به مذاق مذهبی های کلاس خوش نیومده و براش پاپوش درست کردن و ...

همچنان این استاد ما ناراحت بود سر این قضیه ...

حالا بماند که بهش گفتم خانواده ها وقتی اینهمه هزینه می کنن برای بچه هاشون تا برای کنکور قبول شن از نظر روانی رو هم باید این حمایت رو ازشون کنن تا مشکلی اگه داشته باشن برطرف کنن و بچه ای که هنوز اونقدر بالغ نیست بره  پیش آدمی که نه روانشناسه نه جامعه شناس حرف دلشون رو بزه اما یه نکته ی خیلی مهم که وقتی کسی به خودش اجازه میده تعرض کنه به شخصی باید این رو در نظر داشته باشه وقتی حرفش در اومد نه تنها خودش بلکه خانواده ش هم  دچار ترس و انکار می کنه حالا هر قدر دروغ یا غلط باشه ماجرا.

اینقدر راحت در مورد تعرض و تعرض شدگان صحبت نکنیم. خیلی ازین آدمها بخاطر ترس بخاطر خانواده هاشون بخاطر فرهنگ غلط جامعه بخاطر حرف من و شما دوباره تن به این اتفاق از طرف فرد خاطی میدن.

وقتی کتاب میخونیم فیلم و سریال و تئاترمی بینیم موسیقی گوش میدیم در مورد مسایل روز اظهار نظر می کنیم و بهشون آگاهیم ، نیاییم در مورد مسله ی به این مهمی اینقدر سطحی و پارینه سنگی فکر کنیم. جامعه ی بیمار جامعه ایه که یکسری مسایل توش حل نشده و درپوش گذاشته شده روی اون بخاطر فرهنگ نادرست، آموزش جز اولویت نیست. جامعه بیمار به آدمهای بیمار قدرت بیشتری میده تا بزرگ بشن و همچنان بتازن. جامعه ی بیمار از فرد بیمار حمایت میکنه چون دنبال مقصر میگرده و فرد آسیب دیده اینجا مقصره ...

خلاصه اینکه خومون رو جر ندیم چرا فروتن تغییر جنسیت داد در عوضش بیاییم روی خودمون کار کنیم که از منظر همه چیزدان برای هر مسله ای واکنش بیش از حد نشون ندیم. هیجانات خودمون رو کنترل کنیم. مسایلی که روی خودمون سرنوشت مون جامعه مون تاثیرگذاره رو دنبال کنیم. آگاه تر بشیم نسبت به اتفاقات مهم پیرامون مون. تاریخ بخونیم  (که زمان آنفولانزا چطور رفتار کردیم و زمان کرونا هم همون رفتار رو داریم در پیش میگیریم).

از منبر میام پایین آخر هفته ی خوش رنگی رو براتون آرزومندم ...



نظرات 3 + ارسال نظر
مادر تنها پنج‌شنبه 20 شهریور‌ماه سال 1399 ساعت 23:03

توروخدا همون بالای منبر بمون و بگو من کیف می کنم از خوندن دلنوشته هات


من که مردم از تعریفاتت از من

رافائل شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1399 ساعت 13:25 http://raphaeletanha.blogsky.com

متاسفانه عزیزم نمیخونیم.
فقط میگیم فلانی متعرضه و فلان کسک تحت ظلم و تعرض قرار گرفته، نمیپرسی چرا؟ نمیایم به بچه هامون آموزش بدیم که چه حرفی و چه کاری درسته و کدوم غلط. که اگر یکی داره وارد حریم خصوصیت میشه جلوش بایست. نمیگیم ما پدر و مادرهاچرا بچه های ترسو و متزلزل بار میاریم. نمیگیم جامعه ای که همه جاش رو فساد برداشته، کنترلش و ایجاد فضای امن چه برای دخترها و چه پسرها سخته.
حتی نمیایم از پسرهای کوچیکی که قربانی میشن حرف بزنیم. ما فقط خودمون رو میسپریم به جریانهای جامعه. همین.

پشت کنکوری بودم میرفتم کلاس ریاضی و فیزیک برای کنکور.یه مومنی نامی بود از تهران اومده بود اینجا برای خودش دکان بازار کنکور راه انداخته بود. من مستقیم باهاش کلاس نداشتم ولی خیلی از بچه ها دوست داشتن فقط تو کلاس اون باشن. اول تو آموزشگاه تدریس می کرد بعد یه واحد آپارتمان اجاره کرد و آموزشگاه رو منتقل کرد به واحد مسکونی. من به اعتبار استادم که یک خانوم موقر و با شخصیت بود میرفتم کلاس. تا یه مدت که استاد گفت مکان تغییر پیدا کرده و بعد ها متوجه شدم این آقا رو به جرمهای مختلف گرفتن. خونه ی دانش آموزش هاش میرفته تو مهمانی ها و تولدهاشون شرکت می کرده. فکر کن اون خانواده ابله این آدم رو به حریم خودشون را داده بودند. خب چی باید گفت الان به این پدر مادر
خیلی خیلی باید مراقب بچه ها بود. خیلی زیاد. ما فقط فکر می کنیم اتفاق برای دیگران میفته فقط برای دیگران و ما هم میشینیم و میگیم تقصیر خودشونه

رافائل سه‌شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1399 ساعت 12:58 http://raphaeletanha.blogsky.com

دقیقا. نه پدر و مادرها آموزش دیدند. نه توی مدارس به بچه ها آموزش میدن. من توی دانشگاه و بعد توی محل کار با چندتا از این آقایون سوءاستفاده گر برخورد داشتم و در نهایت مجبور شدم محل کارم رو عوض کنم یا جلوی استادم بایستم. اما همه این جرات و توانایی رو ندارند. باید به بچه ها آموزش بدن و باید ارگانی باشه برای حمایت و دادرسی که متاسفانه نیست.

گاهی اوقات فکر می کنم با اینهمه انفجار اطلاعات تو دنیا و ایران چرا هنوز ما در برابر آگاه بودن و یاد گرفتن مقاومت می کنیم و نمی خواییم چیزهای جدید یاد بگیریم و هنوز چسبیدیم به اون تربیتی که نسل به نسل بهمون منتقل شده و الان گریبان این نسل رو گرفته

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد