عصر پنجشنبه سوم اسفند 1402
26 روز مانده به پایان سال که رمق های آخر مثلن زمستان رو این سال یدک میکشه.
چه روزهایی از سرگذروندیم دسته جمعی
چه اتفاقاتی رو شاهد بودیم.
کاش بشه یکی ازین روزها خوشی هامون جمعی باشه
خنده هامون واقعی و از ته دل
کشورمون آباد بشه
کسی غصه ی نداری نداشته باشه
کسی ندونه اصلن خودکشی چیه
کسی به مهاجرت فکر نکنه چون میدونه وطن براش مامن و پناهگاهه
هر کسی که هم میره برای سفر و اکتشاف بره و برگرده دوباره
بچه هامون آینده ای قشنگ و مهربان داشته باشن
ما تو وطن احساس امنیت داشته باشیم
امنیت
آزادی*
رفاه*
خوشحالی
عشق
*آخ سارینا آزادی و رفاه که میگم یاد تومیفتم دختر ...