ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.
ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.

نمایشگاه کتاب/ فرهنگهای خوب/ حاج خانوم

پنجشنبه رفتم نمایشگاه کتاب رشت. اتفاقی رفته بودم و لیست کتابام همرام نبود. خیلی به ذهنم فشار آوردم تا چند تایی با اسم ناشر یادم بیاد. 8 کتاب سهراب سپهری رو از مدتها پیش میخاستم تهیه کنم که با تخفیف کمی تونستم بخرم.  دوست داشتم جایی کسی منتظرم باشد از آنا گاوالدا/ زندگیهای بسیار خوب از جی کی رولینگ و پنج نفر که در بهشت ملاقات می کنید از میچ آلبوم خرید های من از نمایشگاه امسال بود.
رضا امیرخانی سخنران افتخاری نمایشگاه بود و شب هم میهمان شبکه استانی گیلان" باران" بود و صحبتهای ارزشمندی در مورد کتاب و کتابخانی ارایه کرد. در پایان مجری از ایشون پرسید: خیلی های می گن کتاب گرونه و با قیمتهای بالایی که داره  نمیشه همیشه تهیه کرد نظر شما درین مورد چیه؟
آقای امیرخانی هم گفت باید به اولویت آدمها در زندگی نگاه کرد و بعد در موردش صحبت کرد. شاید اولویت خیلیها خودرو باشه پس براشون شاید کتاب خریدن و خوندن اهمیت چندانی نداشته باشه...

دکتر شیری یک بخش داره توی سایتش به اسم فرهنگهای خوب که به تازگی راه افتاده. هر پست اختصاص داره به فرهنگهای ساده در نقاط مختلف دنیا که  بخش اعظمش رو مردم انجام می دهند که در کشور ما یا اصلن انجام نمیشه و یا برعکسش اتفاق می افته. به هر حال یکسری رفتار هایی که ما هر روز باهاش سروکار داریم که انجام ندادنش تبدیل به نوعی تفریح و عادت و بازی برای ما شده و گاهی اوقات بر انجامش هم پافشاری می کنیم. مثلن رانندگی توی خیابان توی ترافیک دستمون قفل شده روی بوق و ازش جدا نمیشه و یا ناسزاهایی که ملت بهم تقدیم می کنن. بعضیها اونقدر عجله دارن که انگاری متخصص مغزن و یه عمل فوری و فوتی دارن اگه بهش نرسن دیگه هیچی اتفاق مهمی توی زندگیشون می افته. به هر حال باید امیدوارم بود یک روزی بتونیم یک تکونی به خودمون بدیم و دست از یکسری از رفتار هامون برداریم...

خوبی حاج خانوم (مرجانه گلچین) توی سریال نفس گرم اینه که دروغ نمیگه حتا از نوع مصلحتیش...

رژیم

+ از شروع سال جدید 4 تا کار بزرگ انجام دادم که خیلی مدت بود از انجامشون طفره می رفتم یعنی وقت کافی برای اجراشون نداشتم وگرنه آدمی نیستم که کار ها را به تعویق بندازم. دو روز پیش رفتم دکتر تغذیه. از مدتها بود می خاستم وزنم رو کم کنم. اسفند 93 که باشگام تموم شد عملن این 7 ماه رو نتونستم برم باشگاه و در نتیجه کلی اضافه وزن پیدا کردم.

آقای دکتر خیلی رسمی و جدی صحبت می کرد. اول یکسری اطلاعات گرفت در مورد نحوه ی غذا خوردنم. بعدش هم بهم گفت فرداییش برم رژیمم رو تحویل بگیرم. آزمایشهامو رو دید و گفت ویتامین D و کمخونی هم دارم و برای اونها هم قرص نوشت.

رژیم گرفتن زیاد اذیتم نمی کنه چون من زیاد غذا خور نیستم اما هله هوله خورم. دانه های روغنی الان خیلی کم باید بخورم و خرما و این خیلی اذیتم می کنه. دیروز رو که روز اول بود با موفقیت پشت سر گذاشتم ولی عوض یه دونه خرمای صبح و یه دونه خرمای عصر، 4 تا خر ما خوردم سه تا عصر و یکی شب. هات چاکلت هم نمی تونم بخورم فقط نسکافه و قهوه. من قهوه رو بخاطر طعم تلخش دوست ندارم برای همون نسکافه می خورم. به دکتر التیماتم دادم که چای زیاد می خورم و اون نباید قطع بشه مثل اینکه هوا رو از من بگیرن...

دیروز رو برنج نخوردم در عوضش روز به خوردن پنیر سایز قوطی کبریت و نان لواش به اندازه ی یک سوم گذشت. خداییش نان لواش چقدره که آدم باید به سه تا قسمت هم تقسیمش کنه؟؟؟؟؟؟؟؟

دکتر گفت یک ماه دیگه بیا پیشم تا ببینم روند رژیمت چطوری بوده و توی این مدت اصلن هم خودت رو وزن نکن. تو دلم گفتم دکتر جون زهی خیال باطل وزن کیلویی چند خیالت جمع..

به هر حال کلی هزینه کردم امیدوارم نتیجه ش رو هم بگیرم. غذا که میارم سرکار همه چی تو سایز کمه و من از دیدن ظرفها خندم می گیره و بعد به خودم می گم ما آدمیزاد چه اجحافی در حق بدن مون می کنیم و هر چی دم دستمونه، میدیم به حلقمون غافل ازینکه این بدن بینوا هم نیاز به مرمت و پشیبانی مون داره.


+ هوا عالیه امروز. آفتابی و گرم و مهربان. بعد از چند روز باران پشت هم این آفتاب بشدت آدم رو ترغیب می کنه به پیاده روی. پاییز گیلان با سرمای زیادی شروع شد تا جایی که تو چند منطقه از اون برف باریده. ستاد بحران کشور پدیده النینو رو برای ایران گزارش کرده و عنوان کرده امسال کشور زمستان سختی خاهد داشت. به قول همکارم امیدوارم سقف کسی پایین نیاد.


+ این روز ها آمار خیانت و طلاق خیلی بالا زده. خدایا خودت بخیرش کن. یادمه چند روز پیش با دوستم حرف می زدم . بعد از کلی حرف زدن و البته اشتباهاتی که توی زندگیش کرده و به خودش آسیب زده بود، بهم گفت می دونی چیه من همه چی رو سپردم به خدا و اون خودش کارامو روبراه می کنه. منم که از دستش عصبانی بودم بهش گفتم رفیق جان بنده ی خدا کارش همینه دیگه وقتی رید توی زندگی خودش بعد همه چی رو میده دست خدا و ازون میخاد راست و ریستش کنه. آی خدای من جدای این 80 میلیون بنده ی ناشکر و ناسپاس کار خیلیلهای دیگه رو هم باید راه بندازیا. قربونت برم حواست هست؟؟؟؟؟؟؟؟؟