سه روز است دفتر قرمزم را باز می کنم اما دریغ از کلمات، نمی آیند که نمی آیند که نمی آیند. باید ترانه ای بنویسم اما کلمات جفت و جور نمی شوند برای ردیف و قافیه و وزن و احساس. دارم میلاد درخشانی گوش می دهم و از خیام می خواند و به خودم می گویم مگر خیام و شاعران به نام آن زمان تحصیلات دانشگاهی داشتند که به این زیبایی کلمات را کنار هم گذاشته اند و آتشی به جان عشاق انداخته اند؟ نمی دانم اما هر چه هست می دانم آنقدر کلمات را مقدس می دانستند که هر طوری که دلشان می خواست استفاده ی شان نمی کردند.
تقدس کلمات، تقدس کلام، تقدس زمان و ... برای ما امروزی ها کم معنا دارد یا اصلا معنا و کاربرد ندارد فقط و فقط گفتن است گفتن بی تامل و بی تعمق و بی تعقل ...
پ.ن.1: دوستان تهرانی اگه به سبک موسیقی میلاد درخشانی علاقه دارید ایشون 8 اردیبهشت تو تالار وحدت ساعت 9/30 شب کنسرت داره. بلیطهای محدوی ازش مونده. اگر رفتید جای من شهرستانی رو هم خالی کنید.
پ.ن.2: تا قبل از مرحوم شدن تلگرام به کانال بنده هم سری بزنید. ممنون