ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.
ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.

پولی که بی ارزش است

یک
داشتم برای خونه خرید می کردم چشمم افتاد به فلفل خوراکی ها. عاشق فلفل خوراکیم که توی سالاد می ریزند. به آقاهه گفتم
نیم کیلو بهم بده. پلاستیک رو یک کیلو پر کرد و بهم داد و من موندم ازین زیرکی فروشنده که یک کیلو فلفل بهم انداخت.

دو
با خاهرم خاستیم سوار ماشین بشیم چون وسیله زیاد خریده بودیم توانی برای حملش تا خونه نداشتیم. سوار تاکسی شدیم و به راننده گفتم به جای دونفر مسافر سه نفر حساب کنه. 1000 تومن دادم و موقع پیاده شدن راننده نکرد 100 تومن منو پس بده.

سه
اومدم خونه. سالاد رو درست کردم و فلفل ها رو هم ریختم توشو آوردم برا شام . هر کی سالاد رو خورد گفت: آی سوختم. فروشنده فلفل ترشی رو هم با فلفل خوراکی قاطی کرده و می داد دست مشتری.

چهار
شامپو سیر پرژک خریدم برای موهام که لطیف تر شه. بعد یه مدت شنیدم که تو انواع شامپوهای ایرانی ریکا هم ضمیمه شامپو میشه الان خیلی مدته موهام نه تنها لطیف نشده زبرتر هم شده و بیشتر اوقات میخاره

پنج
رفتم یه رژ لب خریدم روی تسترش نوشته 7000 تومن، موقع حساب کتاب دادم 9000 تومن


...

یک و دو و سه و چاهار و پنچ و ... یعنی اینکه
پول من هیچ
پولمو از تو جوب آب پیدا کردم

براش هیچ زحمتی نکشیدم

پول من بی ارزشه
من از صبح تا عصر میرم سرکار کشک
زخمی رو که از زندگی میخورید میخایید به منم منتقل کنید برای بهبودش


باران نوشت مهم : این روز ها هوا گرمه به شدت و حتا قوی ترین آدمها رو از پا درمیاره. من می تونستم بمونم یه لنگه پا و باهشون بحث کنم اما مراعاتشون رو کردم که دارن توی این گرما روزی شونو در میارن و می برن به خونه.
اما اینجا می گم فروشنده ها، راننده ها، من هم دارم مثل شما توی این جامعه نابسامان زندگی می کنم، کار میکنم تا مستقل باشم. شاید خیلی روز ها بخاطر خستگی زیاد کاری خیلی از دورهم بودنها و مهمانیها و تفریحاتم رو از دست دادم تا بتونم استقلالم رو حفظ کنم. من شما رو درک می کنم و خودم رو بار ها جای شما قرار دادم از رفتگری که از 7 صبح داره کوچمونو جارو می کنه و صدای جاروش میاد تا فروشنده ای که بساط کرده و داره روزیش رو در میاره و راننده ای که تو عرق ریزان باید توی این ترافیکها بمونه و ...
من می تونستم باهاتون بحث کنم که پول منم با زحمت به دست میاد اما دلم به حال خانوادتون سوخت که بعدش باید با اعصاب خورد میرفتین خونه و دقو دلیتونو سر اونا تلافی میکردین.
خاهش می کنم کمی منصف باشید و صبوری دیگران رو پای حماقتشون نزارید لطفن.