ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.
ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.

کودکانه تقاضا کنید تا به آنچه می‌خواهید برسید

آیا تا به حال متوجه شده‌اید که کودکان وقتی چیزی می‌خواهند چگونه بزرگترها را وادار می‌کنند تا آن چیز را به هر قیمتی که هست برایشان بخرد! حتی گاهی اوقات مادر و پدرها وقتی چیزی می‌خرند و می‌دانند شریک زندگی‌شان ممکن است آنها را بابت خرید آن سرزنش کند، اصرار بچه‌ها را بهانه می‌آورند و به این دلیل ترتیب قانع‌کننده‌ترین دلیل را مطرح می‌کنند و اتفاقاً همیشه هم موفق می‌شوند. اما به راستی چرا!؟

چرا ما نمی‌توانیم در مقابل تقاضای بچه‌ها مقاومت کنیم و با وجودی که می‌دانیم این تقاضاها بسیاری مواقع غیرضروری و پول تلف کردن است باز هم به آن تن می‌دهیم و با جان و دل سعی می‌کنیم به هر قیمتی که هست این تقاضاها را برآورده کنیم.
مگر در نگاه و لبخند تشکر آمیز کودکان چه برق جادوئی نهفته است که از لحظه خرید تا زمان تقدیم هدیه به کودکان قلبمان دائم می‌تپد و هیجانی خاص تمام وجود ما را دربرمی‌گیرد؟
حتی خسیس‌ترین و بدخلق‌ترین آدم‌ها هم در مقابل تقاضای کودکان تاب تحمل ندارند و زانو زمین می‌زنند و سعی می‌کنند هر کاری که از دستشان برمی‌آید برای راضی‌سازی آن کودک انجام دهند. راه سوم این مبحث در مورد همین شکل نگاه کردن و تقاضا کردن است یعنی به‌جای درخواست آمرانه و زورگویانه و یا درخواست ذلیلانه و گدایانه شما اکنون راه سومی هم مقابل روی دارید به نام ”درخواست به شیوه کودکان“ و خواهید دید که این شکل درخواست و تقاضا در تمام سنین و برای همه اشخاص قابل استفاده است و اتفاقاً خوب هم جواب می‌دهد.

دوستی دارم که هر وقت از من چیزی می‌خواهد نمی‌توانم جواب رد به او بدهم. نه به این خاطر به او وابسته هستم یا از او حساب می‌برم و با اینکه منفعت کلانی از بابت اجابت درخواستش نصیبم می‌شود بلکه دقیقاً به این خاطر که خیلی رک و صریح و واضح خواسته‌اش را بیان می‌کند و طرز نگاه و صحبت پاک و شفافش به‌خوبی نشان می‌دهد که دوز و کلک و فریب و نیرنگی در کارش نیست و در واقع با باور به اینکه مطمئن است کاری از من بخواهد رد نمی‌کنم، به من رو می‌اندازد و اتفاقاً هم همیشه هر کاری که از دستم برآید برایش انجام می‌دهم. در مقابل وقتی با او روبه‌رو می‌شوم خیلی راحت و خودمانی با او صحبت می‌کنم و حتی اگر سال‌ها همدیگر را ندیده باشیم در همان چند ثانیه مکالمه اولیه مثل دو دوست دائمی با هم درد و دل می‌کنیم. شما هم حتماً چنین دوستانی دارید. کسانی که صاف و بی‌شیله پیله هستند و احساس می‌کنید در این دنیا می‌توانید به آنها تکیه کنید و در مسیر زندگی به‌عنوان یک همراه همیشگی روی کمک و مساعدت آنها حساب کنید.

برعکس آدم‌های زیادی بوده‌اند که هفته‌ها و حتی ماه‌ها با هم روز و شب را کرده‌ایم اما هیچ وقت احساس نکرده‌ام که می‌توانم در مقابل آنها از حدی بیشتر اظهار صمیمیت کنم و باید همیشه محض احتیاط حاشیه امنیتی مشخصی را بین خودم و اطلاعاتی که قرار است آنها بدانند حفظ کنم.


 

ادامه مطلب ...

چند تا اتفاق

یک:

رفتم کلاس خطاطی و استاد داره برام سرمشق میزاره که یکهو یه نقاشی از تو وسایلاش در میاره که کار یه بچه ی کلاس اوله که با مامانش میاد کلاس. استاد رو کشیده قلم به دست و عینک به چشم و رو کاغذ سرمشق هم نوشته:

"وقتی خدا هست هیچ جای نگرانی نیست"


دو:

 دَمِ ساحل من و خاهرم و دوست مشترکمون نشستیم. اون دو تا روسری هاشونو برداشتن تا تو این گرما یه هوایی به کله شون بخوره. یه آقاهه که تو استان مون مسافر بود برگشته به اون دوتا میگه:

"هر چی واستادم نگاه تون میکنم روسریهاتو بزارید، نمیزارید که. خجالت بکشید."


سه:

نیروی زحمتکش پلیس افتاده توی آپارتمان داداش اینا و کل دی.ش ها رو جمع آوری کرده و عکس و فیلم هم گرفته بعنوان مدرک. بعد یکی از خانومای ساختمون رفته پایین پیش آقای مامور که گویا از فامیلاشون بود. آقای مامور گفته" اِ شما اینجا زندگی می کنین؟ زودتر میگفتی خب. اجازه نمی دادم دیشا رو از جا در بیارن....


چهار:

عروسی یکی از آشناهاست. صاحب تالار بهشون گفته یکی از کارتها تون رو باید به سازمان اماکن نشون بدم که بدونه تا چه ساعتی عروسی هست. شما تو کارت عروسیت از 6 بزن تا 11 شب ولی تا 12/30 عروسی بگیر...


پنج:

واقعن متاسفم. تسلیت به خانواده های این عزیزان و صبوری براشون / اینجا