ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.
ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.

از هر دری سخنی

درست از چهارشنبه که با خواهرم قرار داشتم بریم عکاسی بارون اومده تا به امروز فردا هم بارندگی ادامه داره البته دیروز (جمعه) هوا بشدت آفتابی بوده اما  از خونه بیرون نرفتیم که نرفتیم.جمعه ها یا روز های تعطیل اگه کسی منو برد بیرون برد اگه نبرد هیچی دیگه  خونه می مونم.

خبر خوب برای من اینه که روزبه بمانی و سیروان خسروی نیمه ی دوم مرداد دارن میان رشت برای کنسرت. نیمه ی دوم مرداد تعطیلی شرکت هم هست و من کلی برنامه چیدم برای خودم. دلار اگه به یک سومش ( حتا یک دوم هم قبوله) برسه من بی درنگ قید کنسرتها رو میزنم و راه هند رو در پیش می گیرم. در ضمن یه تماشاخانه هم داشتیم توی رشت به اسم هامون که من اولین تئاتر زندگی مو اونجا دیدم و شدم پای  ثابت تئاتر. مسوولین لطف کردن و این تماشاخانه رو تعطیل کردن تا جونا به گناه نیفتن. کلن بهشت رو برای ما خریدن که دستشون درد نکنه.

نمیدونم اینجا گفتم یا نه. این مدت که سرخپوست تو اکرانه از بس تعریف کردن گفتم برم ببینم چی هست. فیلم اول جاویدی که ازون مدل روشنفکری مدرن افسردگی ها بود که حال آدمو خراب می کرد. پس عزممو جزم کردم بعد کار دوان دوان رفتم سینما. وای وقتی از سینما بیرون اومدم حسی که بعد از دیدن فیلم سارا و آیدا رو داشتم بهم دست داد. اومدم خونه یه فیلم دیگه دیدم تا اونو بشوره ببره. من نمی دونم کی پشت اینا هست که بیش از حد برای یه فیلم تبلیغ می کنن و فرش قرمز پر ستاره برگزار می کنن. فوتبال رو که به گند کشیدن الان نوبت هنره (سینما، موسیقی، تئاتر)


خلاصه اینکه یکسری اتفاقات  دست به دست هم دادن تا بیام یه پست بنویسم :)))


هشت سال

امروز هشتمین سالیه که بطور رسمی تو این شرکت بعنوان کارمند کار می کنم. به برق و باد گذشت. منی که یه جا نمی توستم بند باشم شدم کارمند. بعضی اوقات برای خودم هم جای تعجبه چطور اونهمه هیجان و اشتیاق رو دادم به سکون. البته بگم بنده بعد از کار هم همچنان فعالیتهامو دارم و اگه جسمم اجازه بده تا خود شب انرژی دارم که کارهامو پیگیری کنم. پریروز خواهرم بهم میگفت تو صبح زودتر ازمن بیدار میشی دیرتر از من میای، محل کارت خیلی دوره ولی تو چطور انرژی داری اینقدر :))) 

گفتم اینو بگم که به آدمایی که اونقدر وقت با ارزش شون رو هدر میدن حسودیم میشه. بگردن ببینن تو زندگی به چی علاقه دارن به در و دیوار و اینو و اون لعنت نفرستن. علایق شون رو پیدا کنن و شیرجه بزنن توش هم از زندگی لذت ببرن هم از مفید بودن برای خودشون و هم ازینکه تاثیری که میتونن روی زندگی دیگری داشته باشن. (بنده رو به دوربین در نقش ناصح وارد میشم خلاصه اینکه زندگی درد داره خوشی داره سختی داره عشق داره باید گشت و راههای خوب زندگی کردن رو پیدا کرد وگرنه تنها مشکلی که تو زندگی چاره نداره مرگه ...