غروب 5 شنبه که میشود دلم هوای عزیزانم را می کند. عزیزانی که باید رفت به دیدارشان و فاتحه خاند بر روی یک تکه از سنگ. شمعی روشن کرد برایشان و با شیشه ای گلاب معطر کرد خانه ی ابدی شان را. و میراث من از آنها تمام خاطراتی ست که در دلم احساس و در ذهنم مرور می کنم...
غروب 5 شنبه عزیزانمان چشم براه میهمانان شان هستند. منتظر شان نگذاریم. روحشان قرین آرامش باد...فاتحه ام را نثار می کنم به:
عزیزان در گذشته ام که عجیب جایشان خالی ست
شهناز عزیز که ناباورانه پر کشید بی آنکه لباس سپید عروسی را بر تن کند
غزل زیبارویم که یادش با من همواره باقیست
حشمت الله اسحاقی که مامان ناهید و بابک و مریم و نرگس را تنها گذاشت
و همه درگذشتگان دوستان حقیقی و مجازیم
ادامه مطلب ...