ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.
ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.

تیک تیک عقربه های ساعت، سی و یکمین پاییز عمرم را فریاد زد

بابا عاشق پسر بود. بعدِ اینکه بچه اول خانواده ی مان پسر شد و خوش خوشان بابا، فکر میکرد علم به خاسته ی دلش پاسخ میدهد و مابقی را پسر تقدیمش می کند. دومی و سومی هم، دختر (منی که باشم) به یگانه زمین قدم گذاشتند.

بچه که بودم، بیشتر همبازیهایم پسر بودند. تا 18 سالگی تیپ اسپورت پسرانه می زدم. به شیوه ای پسرانه از حق خودم و دیگران دفاع می کردم اما چشم دیدن پسر ها را نداشتم.


زندگی گذشت و گذشت و گذشت تا یاد گرفتم آدمها آدمند و جنسیت معنا ندارد و اصل، تمرین انسان بودن و انسان ماندن است. برای بزرگی باید بندگی کرد، سختی کشید و هزینه ها داد. گاهی پله ها را دو تا یکی می رفتم بالا و با مخ می خوردم زمین و گاهی معجزه میشد و پله ها مثله یک آسانسور برایم عمل می کردند. سختی های زندگی بماند ( که همگان تجربه اش می کنند و فکر می کنند فقط خودشان طعم سختی و نداری و بی پولی و ... را می چشند) که گاهی اوقات بدجور دمار از روزگارم درآورند.


دوستم همیشه بمن میگفت: دختر تو بالاخره یکروز نتیجه ی دوندگی های توی زندگیت رو می گیری.

حرفش دلم را قرص کرد. نه تنها او بلکه خیلیها ایمان داشتند که می توانم و این یک دنیا برایم ارزش داشت در مقابل حرفهای خُرد کننده ی بعضیها که نه تنها کمکی نبودند بلکه پُتکی بودند بر شخصیت و روانم.


این روز ها گذر زمان را خوب حس می کنم و هر لحظه اش را با جان و دل پذیرایم.30 سالگی خوبی داشتم. برنامه هایم عملی شد. از خودم راضیم اما امیدوارم از خود راضی نباشم. زندگی خوب یا بد، بالا یا پایین، غمگین یا شاد و ... می گذرد و من می مانم و یاد روز هایی که سپری شد.


قبل تر ها رفتار آدمها را با سن شان می سنجیدم اما بازی روزگار به من نشان داد سن و سال کشک است. هر کس به شیوه ی خودش زندگی را مزه می کند. اگر خوب بود قورتش می دهد و اگر تلخ بود تف می کند بیرون و دیگران را با خودش شریک می کند. اصلن این طبیعت انسان است که خودخاه باشد حالا هر چند سال که داشته باشد.


مهر، ماه من است و پاییز فصل من.

و خدا تمام رنگهای زندگی را بر من تمام کرد تا رنجهای زندگی آزارم ندهد.

اگر کیکی خریدم تا شمع رویش را فوت کنم، زیر لب دعا می کنم:

......................................

...................................................

................................................................

.

.

.

.

.

....................................................................................


خدا خودش خوب میداند چه میخاهم.

من امروز 31 ساله شدم.



هدیه ی یک شازده ی کلاس اولی که با انگشتان کوچکش محبتش را بر من تمام کرد. خدا قوت شازده، مرسی مامان مهربونش



ستایش می کنم هنرتان را



و ما به شما توصیه می کنیم بابت خرید اینگونه دست ساز های میبد عزیزمان.
و ما دیروز جای در دار سمت چپ از پایین تصویر فوق را خریدیم جهت هدیه.
و ما دلمان نمیخاست از مغازه بیرون بیاییم از بس که همه ی دست ساز ها زیبا بودند.
و ما دلمان یک خانه ی مستقل میخاست تا همه ی آنها را بار میزدیم به منزل خودمان می آوردیم.
و ما می دانیم هم خانه را می خریم و هم ظرف های دست سازش را. والا