ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.
ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.

ای حافظ شیرازی/ تو محرم هر رازی

سال 82 بعد از قبول نشدن در کنکور، تصمیم گرفتم برم کلاس. با دوستم اعظم (دو تا ناکام کنکوری ) رفتیم سازمان فنی و حرفه ای تا ببنیم چه کلاسی می تونیم ثبت نام کنیم. همه ی کلاسها پر شده بود و فقط یه گزینه پیش روی ما بود: کلاس تعمیر وسایل خانگی. بله ما این کلاس رو که یک دوره ی 8 ماهه بود ثبت نام کردیم و هر روز خوش و خرم از 8 صبح تا 12 بعدازظهر توی کلاس بودیم و دل و روده ی وسایل خونگی رو بهم میریختیم. کلاسمون تقریبن 12 تا کارآموز داشت که به صورت دو نفره مشغول کار عملی میشدیم. دو تا مریم نامی بودند مثل من و اعظم از دوران دبیرستان همچنان دوستی خودشون رو حفظ کرده بودند و بعد از ناکامی در کنکور کاردانی به کارشناسی،  شدند همکلاسی ما درین کلاس. روز ها میگذشت و دوستی ما 4 نفر بیشتر و بیشتر میشد. (دو تا مریم متولد 65 / اعظم متولد 63 و من متولد 62 هستیم) تمام برنامه هامون مشترک بود. هر کدوم چیزی که برای خودش میگرفت برای سه نفرمون هم می خرید تا مثلن نماد مشترکمون باشه.  توی آنتکراکت اعظم همیشه برای ما فال حافظ میگرفت و یکی از مریمها که دلداده ای داشت، شده بود مشتری دایمش. 

  ادامه مطلب ...

گچ جادویی

کلاس چهارم که بودیم قرار بود از بین دانش آموزان کلاس یکی بعنوان مبصر انتخاب شود. خانوم شیرازی، تاریخی را برای رای گیری مشخص کرد. گلنوش و فرنوش دو خاهر دوقلویی بودند که خودشان را جهت کاندیاتوری به معلممان معرفی کردند. کاندید ها چند روز وقت داشتند تا برای رسیدن به این مقام مهم، رای جمع کنند. فرنوش که چند دقیقه بزرگتر از گلنوش اما نقش ریزتر و قد کوتاه تر از گلنوش بود با زیرکی خاصی برای خودش رای جمع می کرد. مثلن زنگ تفریح بچه ها را می برد تا برایشان خوراکی بخرد، سر کلاس برایشان ترشک و بیسکوویت و ... می آورد اما گلنوش برای بچه ها عکس برگردان و مداد های جادویی و خودکار های رنگی میخرید. خب باقی کاندید ها شانسی برای مبصر شدن نداشتند چون هیچکدامشان پولشان را بابت خرید هله هوله و لوازم تحریر برای بچه ها نمی دادند. بالاخره روز انتخابات برای تعیین مبصر کلاس رسید تا اینکه اسم فرنوش از صندوق در آمد و اشکهای گلنوش چون چشمه فوران شد.


  ادامه مطلب ...