-
برای یک مردادی آتشینِ دوست داشتنی
شنبه 18 مردادماه سال 1393 11:51
زندگی جیره ی مختصری ست مثل یک فنجان چای و کنارش عشق است مثل یک حبه ی قند... زندگی را با عشق نوش جان باید کرد دوری یا نزدیکی ملاک سنجش آدمها نیست. همدل که باشی، تمام کائنات برای موفقیت، آرامش، خوشی و ... تو دست به کار می شوند تا از زندگیت در کنار آنان که دوستشان داری و دوستت دارند، لذت ببری. طبیعت قانون خودش را دارد و...
-
17 مرداد روز خبرنگار مبارک
جمعه 17 مردادماه سال 1393 11:11
روز خبرنگار مبارک تبریک به: "آرش. س" عزیز "مریم.ر" و همسرش و همه ی زحمتکشان این عرصه
-
در ایران همه چیز ما.فیا دارد
پنجشنبه 16 مردادماه سال 1393 13:37
در ایران عزیزم فوتبال سینما موسیقی شن و ماسه ی دریا نان خشک دارو زباله های خشک و پلاستیکی اعضای بدن انسان و ..... حتا انسانیت ما.فیا دارد شاید روزی هم نفس کشیدن ....
-
شکست و پیروزی زندگی من
چهارشنبه 15 مردادماه سال 1393 11:29
تلویزیون روشن بود و میترا بابک داشت حرف میزد درباره ی زندگی خودش و مشکلاتی که از سر گذرونده بود. " من زندگی خوبی در ایران داشتم اما وقتی تصمیم گرفتم بیام اینجا (انگلیس) با دست خالی اومدم و از نو همه چیز رو شروع کردم با اینکه دو تا بچه داشتم اما تمام تلاشم رو کردم تا درسم رو به پایان برسونم. در مقطع ارشد یکی از...
-
چهار
سهشنبه 14 مردادماه سال 1393 15:25
یک روز هم که شده کمتر حرف بزنیم و بیشتر گوش بدهیم. . . . . . .... ..... ....... ..........
-
*همش دود بود خبری نبود از کباب
سهشنبه 14 مردادماه سال 1393 11:07
روزی در بند یک زن.دان، چند هم سل.ول.ی دلیل حب.س شان را برای هم شرح می دادند. اولی گفت: محمودم، جرمم اخت.لاس ست. دومی گفت: آرَشَم، جرمم وازکت.ومی ست. سومی گفت: اسکندرم، جرمم سوزاندن کاه و کلش ست ... ( + ) *عنوان پست آهنگی از گروه 127 متاسفانه در مملکت ما آموزش دادن به مردم معنایی نداره. آنچه جای کار داره از دید خیلیها،...
-
سه
دوشنبه 13 مردادماه سال 1393 12:45
از خودت بپرس بدترین دشمن زندگی من چیست؟ خود را به از میان برداشتن این دشمن متعهد کن. (بی اعتمادی دیگران/ ضعف عزت نفس/ دوری بیش از اندازه از خانواده/ ...) . . . . . . دشمنهای زندگیم رو که داشتم می نوشتم دیدم یکی بدتر از همه ست " تعلل در انجام کار ها" . چوب این تعلل خیلی اوقات خوردم و خیلی اوقات باعث اُفتم تو...
-
عقل ...
دوشنبه 13 مردادماه سال 1393 10:24
چه نیک گفت پروین اعتصامی: در سر عقل می باید بی کلاهی عار نیست...
-
دو
یکشنبه 12 مردادماه سال 1393 14:14
یک روز را بدون اینکه درباره ی کسی یا چیزی اظهار نظر منفی کنی به پایان برسان. . . . . . انجام این کار خیلی سخته (حداقل برای من خیلی سخته. میگم سخت چون نمیخام وقتی خودم نمی تونم کاری رو انجام بدم دیگری رو هم ملزم به انجامش کنم). واقعن باید یه اراده ی پولادین داشت تا یک روز رو بدون استرس و بدبینی و ... سپری کرد. البته من...
-
!!!!!!!!!!!
یکشنبه 12 مردادماه سال 1393 12:15
گاهی زخمهایی توی زندگی ما آدمها هست که با هیچ مرهمی خوب شدنی نیست. فقط باید گذاشت و گذشت... اما بدتر از اون حسرتهایی توی زندگی هست که هیچ جایگزینی نداره. واقعن هم نداره ...
-
یک
شنبه 11 مردادماه سال 1393 11:26
10مورد از چیز هایی که علاقمندی در یک لیست تهیه کن و آن را در یک جای امن بگذار. دفعه ی بعد که غمگین شدی سری به آن بزن. 1- روزهایی که با خاهرام میرم بیرون از شهر. با اینکه بعضی اوقات دعوامون میشه اما سراسر خاطره ست. روز هایی که با هم مچیم به شدت، اون روز دیگه خداست برامون 2- وقتی به آلبوم عکسها و همچنین فولدر عکسهام...
-
یاد گرفتن میتونه راه حل خیلی از دلخوریها باشه
جمعه 3 مردادماه سال 1393 10:00
چند شب پیش شبکه ی تهران داشت سریال "شاید گاهی برای شما اتفاق بیفتد" رو نشون میداد که ماجرای داستان زن و شوهر جوانی بود که به تازگی بچه دار شده بودند. بعد از مدتی تمام حواس خانوم به روی بچه ی کوچیکشون بود و آقای خونه ازینکه دیگه روابطشون مثل سابق نیست، سخت پریشان و آزرده خاطر بود. آقای خونه مشکل رو با همکارش...
-
دنیای زیبای یکعدد ماکان
پنجشنبه 2 مردادماه سال 1393 15:00
از روزی که ما مسابقات والیبال رو جدی دنبال می کنیم، ماکان خاهر زاده ی 6 ساله م بدجوری پا گیر این مسابقات شده و مثل یه طرفدار واقعی حتا یه لحظه از کنار تلویزیون تکون نمی خوره. بشدت فرهاد قائمی رو دوست داره و بعد از هر ست زنگ میزنه منزل ما تا بازی قائمی رو به رُخمون بکشه و تایید بازی قائمی رو از ما بگیره. این رو بگم...
-
نمی دانم ...
پنجشنبه 2 مردادماه سال 1393 09:09
نمی دانم چرا برای آنچه متعلق به ما نیست اصرار زیادی داریم که بدستش آوریم ولو به هر قیمتی که شده غافل ازینکه آنچه که به ما تعلق دارد در گوشه ای متلسمانه چشم انتظار ماست ...
-
دری که بی دلیل بسته مانده
چهارشنبه 1 مردادماه سال 1393 13:39
در محله ی سبزه میدان رشت یک مقبره ی خانوادگی هست که مرحوم ابراهیم پوردادوود در آن دفن شده که متاسفانه درِ اون مقبره برای بازدید عموم چند سالیه که بسته مونده. خوب من اصلن نمی دونستم چنین مقبره ای در رشت وجود داره تا اینکه یکی از دوستان اون مکان رو بهمون معرفی کرد. واقعیت اینجاست هر زمان که ازین مکان رد می شم خیلی دوست...
-
پاداش زندگی
چهارشنبه 1 مردادماه سال 1393 09:21
زیباترین پاداش زندگی این است که هیچ انسانی بدون یاری رساندن به خویش نمی تواند مخلصانه سعی در یاری رساندن به کسی داشته باشد. "رالف والدو امرسون"
-
رد شدم :!
دوشنبه 30 تیرماه سال 1393 13:13
5 شنبه ساعت 18/30 عصر مسوول ثبت نام آموزشگاه گفت: یکشنبه بیا ساعت 7 امتحان آیین نامه رو بده ایشالا قبول شدی در مورد امتحان شهر برات توضیح میدم که چیکار باید بکنی فقط سعی کن قبلش حتمن یه جلسه با یکی از مربیان آموزشگاه بری برای تمرین. یکشنبه ساعت 6/30 صبح چای تازه دم رو خورده نخورده، لباس پوشیدم رفتم تا سر خیابون. ماشین...
-
....
یکشنبه 29 تیرماه سال 1393 11:08
بعضیها دل بخشش ندارند نه در مال نه در مهر بخشش را باید از طبیعت یاد گرفت ...
-
جایزه ی رایگان عوارضی پسند
پنجشنبه 26 تیرماه سال 1393 14:00
قبل از بازی والیبال ایران و روسیه مجری گفت: توی مسابقه ی پیامکی برنامه شرکت کنید. برد ایران عدد 1 و برد روسیه عدد 2 / پیامک به شماره ی20000360 وسطای بازی من شربت خنک به دست و پر استرس و هیجان زده از ست چهارم متوجه شدم یه مسیج برام اومده. دیدم نوشته : "برنامه توپ و تور" 470 هزار ریال اعتبار برای شما منظور شد....
-
هیس!!!!!!!
پنجشنبه 26 تیرماه سال 1393 11:54
وقتی حرفی برای گفتن نداری، سکوت کن. شاید این بهترین کار باشه رفیق ...
-
چند تا نوشته
چهارشنبه 25 تیرماه سال 1393 13:55
1- والیبال مرحله ی نهایی لیگ جهانی والیبال ایران- روسیه دوشنبه 25 تیر- ساعت 20:00 به امید پیروزی تیم ملی والیبال ایران بعد نوشت: تیم ملی ایران بسیار عالی بازی کرد اما متاسفانه جای خالی فرهاد ظریف در باقی ست ها بشدت احساس شد. به امید پیروزی در مقابل برزیل و صعود از گروه خود ***************************************** 2-...
-
یک راند دیگر مبارزه کن
چهارشنبه 25 تیرماه سال 1393 11:40
وقتی پاهایت چنان خسته اند که به زور راه می روی یک راند دیگر مبارزه کن. وقتی بازوهایت چنان خسته اند که قدرت گارد گرفتن نداری یک راند دیگر مبارزه کن. وقتی که خون از بینی ات جاری است و چشمانت سیاهی می رود و چنان خسته ای که آرزو می کنی حریف مشتی به چانه ات بزند و کار را تمام کند یک راند دیگر مبارزه کن و به یاد داشته باش...
-
فروشگاه
سهشنبه 24 تیرماه سال 1393 11:55
یک: دیروز رفته بودیم فروشگاه برای خرید. توی صف ایستاده بودم تا نوبتم بشه برای پرداخت صورتحساب. همینطور که زُل زده بودم به خرید ملت، دیدم خیلیها، توی سبد خرید هاشون ماکارونی، پنیر پیتزا، کالباس، خیار شور شیشه ای، نوشابه و سس هم موجوده اساسی. بعد نگاه می کردم به وزن و هیکلشون دیدم ماشالا هزار ماشالا یه ابهتی برا خودشون...
-
ریلکس، ریلکس، ریلکس تر
دوشنبه 23 تیرماه سال 1393 09:27
مربی ایروبیک گفت: بچه ها آرام تو جاتون بخابید و چشماتون رو ببنیدید و به هیچ چیز فکر نکنید. همین که چشمم رو بستم، ذهنم رفت به حرف مربی رانندگی که می گفت برو تا فردا که جلسه ی آخرته یه نذر و نیازی کن تا بتونی این کلاچ ماشینو کنترل کنی ... پ.ن: خداییش وقتی قراره ذهن آدم به هیچ جا نره تو ریلکسیشن، همه جا میره الا جایی که...
-
همکارمون چه دل خجسته ای داره بقرعان
یکشنبه 22 تیرماه سال 1393 10:42
زنگ زدم به همکارم بعد از سلام و احوالپرسی و با اینکه صداشو شناختم اما مردد بودم، گفتم میخاستم با آقای "ع" صحبت کنم. برگشته میگه امروز تشییع جنازه ی آقای "ع " هست. خشکم زد ازین حرفش. با تعجب میگم: من همکارتون هستم از فلان شرکت میگه: اِ تویی؟ حالت چطوره؟ از دست خانوم "خ" مجبور بودم این حرفو...
-
از همین امروز تمرین کنیم
شنبه 21 تیرماه سال 1393 10:52
-
دروغ
جمعه 20 تیرماه سال 1393 15:51
فکر کنم اگر قرار بود هر دروغی را که بگوییم مانند "پینی کیو" دماغمان دراز شود، تمام مردم مان بایستی با دماغهای بسان یک چوب بلند از کنار هم رد می شدند. حالا که چنین قراری نیست، مردم ما هم راحت تر دروغ می گویند، هم راحت تر کارشان راه می افتد و هم احساس قدرت و برتری بیشتری دارند. واقعیت اینجاست ما از کودکی یاد...
-
پل یا دیوار؟
جمعه 20 تیرماه سال 1393 10:00
-
فکر کنم خیلی از جوونی فاصله گرفتم
پنجشنبه 19 تیرماه سال 1393 10:00
بیشترین توان و انرژی م توی محل کار صرف میشه و همیشه سعی کردم توی هیچ کاری کوتاهی نکنم و اعتقاد دارم همه ی ما جمع شدیم تا با کار گروهی شرکت رو به هدفهاش نزدیک کنیم اما نتیجه ی این تعهدم اینه که بیشتر همون اوقات، دیگه توانی برای من توی خونه باقی نمی مونه که یه کم برای خودم باشم. موقعی که با آبجی ها میریم بیرون و با...
-
خبرش رو یکی از دوستان داده
چهارشنبه 18 تیرماه سال 1393 14:41
ذوق کردن، یه خوشی جانانه از ته دل و کیفور شدن رو نمی شه با هیچ عدد و رقمی سنجید خصوصن اتفاقی رو که در ذهنت به تصویر می کشیدی که حالا قراره به واقعیت تبدیل بشه، این سرخوشی رو دو چندان می کنه. میخام به دیدار کسی برم که تا حالا ندیدمش اما خدمت بزرگی به جغرافیای ایران کرده. اگر سفر جور شد حتمن در موردش می نویسم.